مجسمه سازی و پیشینه آن
مجسمه سازی را شاید بتوان ماندگارترین، بحثبرانگیزترین و عالیترین نوع از هنرهای زیبا (Fine arts) دانست. مجسمه سازی هنر شکل دادن به اشیاء در سه بعد است. بیشک این هنر نقش بهسزایی در رشد و تکامل فرهنگ غرب داشته است. تاریخچه و پیشرفت سبک این هنر خود تاریخ هنر غرب را تشکیل میدهد.
مجسمه سازی، دستاوردی فرهنگی از دوران شکوفایی جوامع یونان و روم بوده و نقش مهمی در توسعهی هنر در دوران رنسانس ایتالیا داشته است. مجسمهسازی و معماری در کنار یکدیگر، شالودهی اصلی هنر دینی برای چندین قرن بودند که نیروی محرک تمدن اروپا (1800-400) به شمار میرفت. حتی امروزه نیز با وجود تحول و پیدایش سبکهای مختلف، مجسمه هنوز روشی پیشرو برای بیان و بزرگداشت چهرهها و وقایع تاریخی محسوب میگردد.

در طول تاریخ، هنرمندان بزرگی به دنیای مجسمهسازی پا گذاشتهاند. مجسمهسازان کلاسیک همچون فیدیاس، مایرون اِلوترایی، پولیکلیتوس اسکوپاس، لوسیپوس، پرکسیتلیز و لئوشاریز از مجسمهسازان یونان باستان، دوناتلو هنرمند و پیکرهتراش متعلق به اوایل رنسانس (1466-1386)، میکلآنژ متعلق به دورهی رنسانس والا (1654-1475)، جامبولونیا در اواخر رنسانس و منریسم (1608-1529)، برنینی بزرگ در دورهی باروک (1680-1598)، آگوست رودن (1917-1840)، هنری مور (1986-1898)، پیکاسو (1973-1881)، کنستانتین برانکوشی (1957-1876) و دیمین هرست متولد 1965 را نام برد.
شما میتوانید نمونههای عالی از این هنر دیرینه را در معروفترین موزههای جهان ببینید.
مجسمهسازی، هنری در حال گسترش
تعریف و معنای مجسمهسازی در قرن بیستم بسیار گسترش یافته است. با توسعهی ابزارهای مجسمهسازی و فناوریهای جدید، مجسمهسازان معاصر، امروزه از چنان مواد، ابزارها و طرحهای متنوع و گستردهای استفاده میکنند که دیگر نمیتوان اصطلاح مجسمهسازی را محدود به خلق دستهی خاصی از اشیاء و یا فعالیتهای خلاقانه دانست بلکه بیشتر به شکلی از هنر همواره در حال گسترش میماند که دائما در حال تکامل و باز تعریف است.

مجسمهسازی سنتی
هنر مجسمهسازی سنتی تا پیش از قرن بیستم، چهار مشخصهی اصلی داشت:
- تنها فرم هنری سه بعدی بود.
- صرفا جنبهی بازنمایی و نمایشی داشت.
- آن را صرفا هنر فرم جامد میپنداشتند و عنصر فضای خالی همواره در کنار حجم و جرم دیده میشد. علاوه بر اینکه این فرم جامد هیچگونه حرکتی نداشت.
- مجسمهسازان سنتی تنها از دو تکنیک کندن (carving) و مدلسازی (modeling) استفاده میکردند. آنها یا بهصورت مستقیم مجسمه را با کندهکاری بر روی متریال انتخابی خود همچون چوب و سنگ میساختند و یا مجسمه را از درون آن با استفاده از گل، گچ، موم و مواد مشابه خلق میکردند.
مجسمهسازان سنتی عموما از مجسمههای یونان و روم باستان الهام میگرفتند.

مجسمهسازی مدرن
هنر مجسمهسازی امروز دیگر محدود به مفاهیم مجسمهسازی سنتی، ابزارها و تکنیکهای آن نیست. جنبهی بازنمایی آن با انتزاع (abstarct) جایگزین شده و همچنین میتواند حالت جامد و بدون حرکت خود را از دست بدهد. در هنر مجسمهسازی مدرن، عنصر فضای خالی با دقت بیشتری برای نمایش یک مفهوم به کار گرفته شده و مجسمه میتواند تحرک و جنبش داشته باشد.
امروزه برای ساخت یک مجسمه علاوه بر تکنیکهای کندن و مدلسازی میتوان از مونتاژ کردن، چسباندن و یا هولوگرام استفاده نمود. از این رو مجسمهسازی در دنیای مدرن امروز، فاقد چهار ویژگی عنوان شده در بخش پیشین میگردد.

تغییر شکل مجسمهسازی در دنیای امروز
پیش از این تاریخ هنر تنها دو فرم اساسی برای مجسمهسازی را میشناخت: مجسمه و نقش برجسته که خود نقش برجسته، بر اساس میزان برجستگی به سه نوعbas relief،haut-relief (نقش برجسته با میزان عمق و برجستگی کمتر از واقعیت) و sunken-relief (حجاری) تقسیم میگردید.
امروزه فرمهای جدیدی همچون هولوگرام و تندیسهای جنبا و یا مجسمههای متحرک (mobile sculpture) به وجود آمدهاند. بنابراین فرمهای این هنر نیازمند بازتعریف است.

تعریف امروزی هنر مجسمهسازی
تنوع بینظیر مواد و ابزار در قرن 21، تنها یک ویژگی مشترک برای تعریف مجسمهسازی باقی گذاشته است و آن چیزی جز سه بعدی بودن آن نیست. بنابراین هنر مجسمهسازی را امروزه اینگونه میتوان تعریف نمود:
مجسمهسازی تنها شاخه از هنرهای تجسمی است که به شکل خاص با سه بعد و بیان یک مفهوم در سه بعد سروکار دارد.
تاریخچهی هنر مجسمهسازی
پیشینهی هنر سهبعدی مجسمهسازی به دوران ماقبل تاریخ (40000 الی 4000 سال قبل از میلاد) باز میگردد. نخستین آثار شناخته شده متعلق به عصر حجر هستند. ونوس برخات رم (شاید قدیمیترین پیکرهی انسانی ) و ونوس تن تن هر دو قدمتی بالغ بر 230 هزار سال پیش از میلاد دارند. از آن زمان تاکنون، مجسمهسازان در تمامی تمدنهای باستانی و نیز در تمامی جنبشهای هنری مهم، فعالیت داشتهاند.

پس از مجسمهسازی مصر باستان، قرون طلایی که در تکامل هنر مجسهسازی نقش اصلی را داشتهاند، اروپای دوران کلاسیک یا اروپای دوران قدیم (500 تا 27 سال سال پیش از میلاد)، دورهی گوتیک (1150 الی 1300 میلادی)، رنسانس ایتالیا (1400 الی 1600 میلادی) و دورهی باروک (1600 الی 1700 میلادی) هستند.
تئوری مجسمهسازی
مجسمهسازی به علت ماهیت سه بعدی آن و تنوع بیشتر مکانهایی که به نسبت نقاشی میتوان آن را در معرض نمایش قرار داد، مفاهیم مهم و مباحث نظریای را شامل میشود که آشنایی با آنها در طراحی و ساخت مجسمه حائز اهمیت است در ادامه توضیحات مختصری در این باب آورده شده است.

عناصر طراحی در مجسمهسازی
دو عنصر اصلی در مجسمهسازی حجم و فضا هستند.
عنصر حجم مهمترین عنصر در مجسمهسازی است و شامل طول، عرض و ارتفاع است. از اتصال نقاط در یک صفحه، یک خط، از حرکت یک خط در فضای سهبعدی یک صفحه و از حرکت یک صفحه در فضا یک حجم به وجود میآید. در هنرهای تجسمی دو بعدی نظیر نقاشی، طراحی و یا عکاسی تنها میتوان توهمی از حجم را با استفاده از اصول پرسپکتیو و سایهروشن ایجاد نمود.

بنابراین عنصر حجم، تودهی جامد مجسمه است که با سطوح بیرونی آن احاطه شده است.
عنصر دوم فضا است. فضا درحقیقت هوای پیرامون حجم را شامل میشود و از چند طریق حجم را تحت تأثیر قرار میدهد. نخست آنکه عنصر فضا ،مرزها و لبههای حجم را مشخص میکند. دوم آنکه فضا میتواند توسط بخشی از حجم محصور گردد و موجب ایجاد حفرهها و مناطق خالی در مجسمه گردد. سوم آنکه فضا میتواند بخشهای مجزای یک مجسمه در فضا را با یکدیگر پیوند دهد.
آثار مجسمهسازی جهان را میتوان با توجه به نوع برخوردشان با این دو عنصر ارزیابی و تفکیک کرد. برای مثال برخی از مجسمهسازان بر روی عنصر حجم در مجسمهی خود تمرکز میکنند درحالی که برخی دیگر میکوشند تا نشان دهند چگونه این حجم با فضایی که در آن قرار گرفته ارتباط برقرار میکند، نحوهی حرکت آن در فضا و یا محصور کردن فضا در آن چگونه است.
بهعنوان نمونه مجسمهسازی مصر باستان را با آثار الکساندر کالدر و یا نائوم گابو مقایسه کنید.
عنصر مهم دیگر در مجسمهسازی سطح میباشد. سطح میتواند بسته به تحدب و تقعر (برجستگی و فرورفتگی)، صاف و یا کج بودن و همچنین از طریق رنگ آن جلوههای بصری کاملا متفاوتی ایجاد کند.
به طور مثال، سطوح محدب، رضایت، خرسندی، فشار درونی و پر بودن را القا میکنند. این درحالی است که سطوح مقعر فشار بیرونی، ناپایداری درونی و فروریختگی احتمالی را القا میکنند.

یک سطح صاف، نمیتواند هیچگونه حس سه بعدی را القا نماید درحالی که یک سطح مدلدار، سطحی که شامل برآمدگیها و فرورفتگیهایی است که نور و سایه را منعکس میکند، قادر است فرمی سه بعدی که از تاریکی برآمده و یا به درون تاریکی فرو میرود را القا کند.
اگرچه امروزه، رنگآمیزی یک مجسمه امری متداول نیست اما بخش زیادی از مجسمههای ساخته شده در دوران باستان برای نمونه تندیسها و نقش برجستههای مصری، یونانی و رومی و همچنین قرون وسطی (بناهای کلیسای جامع به سبک گوتیک) با رنگ و یا مواد رنگآمیزی دیگر پوشانیده میشدند. این مواد شامل ورقههای طلا و نقره و سایر رنگهای گرانبها بودند.
از سویی دیگر برخی از مجسمهسازان مستقیما با کندن متریالهای رنگی از جمله عاج، سنگ یشم، طلا و یا ترکیبی از مواد، مجسمهی خود را میساختند. رنگ بدون شک قادر است به یک سطح، ویژگیهای مختلفی نظیر بافت، تناسب، عمق و شکل ببخشد.
اصول طراحی مجسمه
اصول طراحی مجسمه در حقیقت اصولی هستند که رویکرد و نوع برخورد مجسمهسازان با عناصری همچون جهت، تناسب، مقیاس، بیان و توازن را قانونمند میسازد و در ادامه به شرح مختصری از این اصول خواهیم پرداخت.

جهت در مجسمه سازی
در مجسمه سازی برای ایجاد حس هارمونی، هماهنگی و یا ناهماهنگی در یک مجسمه، میان اجزای یک مجسمه، میان مجسمه و بیننده و یا میان مجسمه و فضای اطراف آن، مجسمهساز اغلب بر اساس یک نقشهی مکانی و یا طرح مرجع خاص کار میکند.
این نقشه، مبتنی بر سیستم محورها و صفحات (planes and axes) است و مرجع قرار دادن آن برای حفظ نسبتهای خطی میان موارد دیگر ضروری است. در اینجا از دو واژهی صفحه (plane) و محور (axes) سخن به میان آوردیم. برای درک بهتر موضوع بهتر است ابتدا با این دو مفهوم آشنا بشیم.
تمامی حرکات بدن انسان در صفحههای مختلف و پیرامون محورهای مختلف شکل میگیرد. صفحهها، سطوح صاف فرضی است که بدن در یک موقعیت خاص بر آنها منطبق میشود و محورها، خطوط فرضی ای هستند که با زوایای مختلف بر حسب نوع حرکت بدن فرد با صفحهها برخورد میکنند.

موقعیت قرارگیری حالت بدن انسان معمولا با استناد به سه قاعده ی شناخته شده محاسبه و ساخته میشود:
قاعدهی حرکت آناتومیک
قاعدهی روبه رو نمایی (frontality): سبکی که در مجسمههای ایستاده کوروس (kouros) یونان کهن متداول بوده است.
قاعدهی کنتراپوستو (contrapposto) یا کیاستیک: کلمهای ایتالیایی است و به معنای «counterpoise» یا حالت تعادل است. در این حالت بیشتر وزن بدن بر روی یکی از پاها قرار گرفته و پای دیگر که آزاد است از قسمت زانو خم میشود. با انتقال وزن بر روی یک پا،شانهها، باسن و نیز انحراف سر،آرامش و حرکت اندامها حس زندگی را تداعی میکند. نمونههایی از آثار میکلآنژ (1564-1475) و جامبولونیا (1608-1529) چنین حالتی دارند. واژه ی کنتراپوستو از زمان رنسانس متداول شد اما پیش از آن نیز، این حالت با نام کیاستیک حالت غالب مجسمههای یونانی در دورهی کلاسیک متاخر در یونان باستان بوده است.

تناسب در مجسمه سازی
در مجسمه سازی نحوهی برخورد مجسمهسازان با مقولهی تناسب به طرز چشمگیری متفاوت است. برخی از آنها (مجسمهسازان مصری)، معیار تناسباتی سلسهمراتبی و غیر طبیعی داشتند؛ خدایان بزرگترین تناسبات، فرعونها پس از خدایان و مردمان عادی کوچکترین تناسبات را داشتند.
برخی از فرهنگهای قبیلهای، سیستمهایی را به علت اعتقادات و تعصبات مذهبی و دینی اعمال میکردند که به عنوان مثال برخی از قسمتهای بدن ( مثل سر) را در اندازهی بزرگتری ساخته شود.
علاوه بر این موارد، حالت قرارگیری مجسمه ممکن است به تناسبات ویژهای نیاز داشته باشد. به عنوان نمونه، یک تندیس انسانی که در بالای یک سازهی بلند قرار گرفته ممکن است برای متعادل کردن تأثیر کوتاه دیده شدن از سطح زمین، به بالاتنهی بلندتری نیاز داشته باشد.
جامباتیستا تیهپولو، نقاش مشهور روکوکو، در خنثی کردن این اثر بههنگام خلق نقاشیهای سقفی خود استاد بود.

مقیاس در مجسمه سازی
این مهم به لزوم خلق مجسمه متناسب با مقیاس محیط پیرامون آن اشاره دارد. اگر در هر یک از کلیساهای جامع با معماری گوتیک قدم بزنید، مجسمههایی با مقیاسهای متنوعی را خواهید یافت که بهزیبایی راهروها، نمای خارجی و سایر سطوح را تزئین کردهاند.
علاوهبراین، ممکن است گروههای خاصی از پیکرهها که چهرههای کتاب مقدس را به تصویر میکشند، مقیاسهای مختلفی داشته باشند.
همبندی (اتصال) در مجسمه سازی
این اصل، چگونگی به هم پیوستن فرمها و شکلها در یک مجسمه را توضیح میدهد. مثلا اینکه چگونه اجزای مختلف بدن در یک فرم منفرد به یکدیگر میپیوندند و نیز چگونه اجزای مجزا کنار یکدیگر جمع میشوند.
آگوست رودن، مجسمهساز واقعگرای فرانسوی (1917-1840) برخلاف مجسمهسازان کلاسیک یونان باستان نظیر پلیکلیتوس و مجسمهسازان دورهی رنسانس که واحدهایی مجزا از فرم کلی را ترجیح میدادند، پیوستگی سبک امپرسیونیسم را در مجسمههای خود ایجاد نمود.

تعادل در مجسمه سازی
در مجسمههایی که مستقل از سازه نصب میشوند، عنصر تعادل شامل دو موضوع اصلی است. نخست آنکه بدنهی مجسمه باید به لحاظ فیزیکی پایدار باشد و به سادگی بتواند حالت فیگور را حفظ نماید. تعادل را در مجسمههایی که حالت خمیده و خزنده دارند بهنسبت فیگورهای ایستاده مخصوصا در حالتی که به جلو و یا عقب متمایل شدهاند، به علت سطح مقطع بزرگتر، آسانتر است. اگر مجسمه به طور طبیعی ناپایدار باشد، باید از یک تکیهگاه استفاده کنیم . مساله دوم این است که از دیدگاه ترکیببندی، مجسمه باید حس تعادل پویا و یا استاتیک را در بیننده القا نماید. بدون وجود چنین هارمونیای، رسیدن به زیبایی تقریبا غیرممکن است.
گردآوری و ترجمه : نیما نعمانی
تهیه شده توسط آرت اکو