پست مدرنیسم

پست مدرنیسم

چکیده

 بســیاری از متفکرین و منتقدین هنری، معتقدند که بیان و تعریف پست مدرنیسم بسیار دشوار است. زیرا مجموعه ای درهم آمیخته از نظریات و عقاید مختلف می باشد. هدف از انجام این پژوهش، شــناخت تبار شناســی پست مدرنیســم و نمود آن در هنرهای تجسمی است. پســت مدرنیسم فراتر از ســبک یا جنبش هنری، به عنوان یک حاکمیت فرهنگی در جهان شناخته شده است. مراحل ابتدایی نظری و بحث ها و مجادلات آن در حیطه هنرهای تجسمی- که پست مدرنیته نامیده میشود- در دهه های 1960 و 1970 میلادی صورت گرفت. اوج هنر پست مدرن و دوران به ثمر رسیدن تجارب هنری را میتوان در دهه 1980 میلادی یافت. از یافته های پژوهش، این نتایج حاصل شد که، پست مدرنیسم را می توان واکنشی علیه مدرنیســم متعالی تلقی نمود که به دو صورت پیشــرفته و مثبت و واپس گرا و منفی بروز کرده اســت. در عرصه هنرهای تجسمی نیز راهکارهایی برای برون رفت هنر مدرن از بن بست ارائه کرده است. در این مقاله، به واژه شناسی، پیشینه، خاستگاه، مباحث نظری پیرامون این اصطلاح و نمود آن در هنرهای تجسمی پرداخته شده است و به روش توصیفی با رویکرد تاریخی صورت گرفته است.

مقدمه

  نوشــتن درباره پســت مدرنیســم در دهه دوم قرن بیست و یکم، کار آســانی به نظر نمــی آید؛ به ویــژه، در مورد هنر و هنرهای تجســمی، هنگامیکه معنا یا معانــی اش هنوز در ابهام اســت. در حقیقت، این اصطـلـاح مجموعه ای پیچیده از آراء، عقاید و نظریات گوناگونی اســت که در اروپا و آمریکا به ویژه، در محافل دانشــگاهی مطرح و توســعه یافت. مقوله پست مدرنیســم، با تأخیر بســیار و چند دهه ای، در محافل هنری و دانشگاهی کشورمان نیز مطرح شده است و پیرامون آن مقالات و کتابهایی ترجمه و بعضا تألیف شــده اســت. شکل گیری پست مدرنیسم، تحول چشمگیری در عرصه هنر و هنرهای تجسمی پدید آورده است. آراء، نظریات و مباحث فلسفی در میان روشنفکران و دانشگاهیان، نقش به سزایی در شکل گیری و پیشرفت آن داشته است. در این مقاله، از روش توصیفی با رویکرد تاریخی استفاده خواهد شد و به مباحثی مانند واژه شناسی، پیشینه، خاستگاه و مباحث نظری پیرامون تعاریف و مشخصه های این اصطلاح پرداخته خواهد شد.

واژه شناسی

 واژه پست مدرنیســم، به گونه های متفاوت و با استفاده از علائم و نشانه های مختلفی در نوشتار پدیدار گشته است. این واژه، به صورتهای ذیل در متون انگلیسی به کار رفته است:

واژه پســت “Post” در فارســی، به معانی “بعد”، “فرا”، “پســا” و واژه مدرنیســم “Modernism” بــه معانــی “نوگرایی” و “تجدد گرایی” ترجمه شده است. واژه “مدرن” از لفظ  لاتین “Modernus” گرفته شــده، که خود نیز از قید “Modo” مشتق شده اســت، و به معنای “هم اکنون” به کار میرفته اســت. واژه مدرن (Modern) یعنی وابســته بودن به زمان حاضر و اخیر، نه دوران باســتان یا زمانهای بســیار دور . واژه مــدرن، در قرن 16 میلادی، به تقابل مســائل نو باســنت مبدل گردید. واژه Post ،عنصری است که در شــکل گیری کلمات مرکب به معنای “بعد، پس یا پشــت” به کار می رود. بنابراین، اصطلاح پست مدرنیسم Modernism-Post ،(بــه معنای بعد از مدرنیســم) است؛ یعنی بســیار مدرنتر از مدرن. چارلز جنکز میگوید:

از آنجایی که، مدرن از واژه modo ،به معنای “هم اکنون” میآید، پست مدرن، نوعی برتری دنیوی و فضایی از بودن به صورت ماوراء، فرا، فوق و خــارج از زمان حال را با خود حمل میکند. ناممکن بودن این امر، مســاله را بغرنج میکند. به درستی، پارادوکس خیلی مدرن تر بودن از مدرن، برآشــفتگی ایجاد میکند، به صورت پیشــوند در کلمات مرکب، به کار رفته است.

چارلز جنکز در کتاب “مدرنیسم بحرانی و پست مدرنیسم به کجا میروند؟ ” هفتاد مورد از نحوه کاربرد آن را در نوشــتار لاتین مشخص کرده است (جدول شماره 1 .)

 اولین مرحله استفاده از این واژه در ستون سمت چپ جدول شــماره 1 ،به صورت غیر سیســتماتیک و اغلب در دورهای جدید- یعنی در دوره سردرگمی مدرنیسم – انجام شده است.

دومیــن مرحلــه، مفهــوم بــه صــورت مثبت بر حســب پلورالیسم (تکثرگرایی)، ســومین مرحله، وضعیت پســت مدرن منفی و جنبشهای گوناگون مثبت را تحلیل می کند. به نظر می رسد، پست مدرنیسم، یک اصطلاح تند نویسی شده است که، برای بیان های هنری مورد استفاده قرار گرفته است و در آن، ابهام وجود دارد. لذا، شاید مناسبت تر باشد تا هنگام تبیین کامل  آن، ترجمه نشود و اجالتا، به همان صورت اصلی، لاتین، مورد استفاده قرار گیرد، زیرا ترجمه های موجود در متون فارسی، مانند پســانوگرایی، فرا نوگرایی، ممکن است معنی یا معانی واقعی پست مدرنیســم را در بر نگیرند. فلاسفه و منتقدین، تعاریف و معانی متفاوتی برای این اصطالح پیچیده قائلند، که مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

پیشینه تاریخی

 هنگامی که قرار اســت برای واژه پســت مدرنیسم، تاریخی تعیین شود، همواره احساس میشــود که، بایستی به دوران قبل تر مراجعه کرد. برخی از محققیــن هنری معتقدند که، میتوان ریشه این واژه را در دوران رنسانس یافت؛ زیرا در آن دوره، نوگرایی از پایه های اصلی جنبش بود؛ و رنســانس نیز نگاهی به گذشته دور، یعنی دوران روم باستان داشت، که هم راستا با اصول پست مدرنیسم می باشد.

همانگونه کــه در جدول (1) مشــاهده می شــود، در بین سالهای 1870 -1914 میلادی، واژه پست مدرنیسم توسط جان واتکینز چاپمن  نقاش انگلیسی، برای توصیف تابلویی ، مورد اســتفاده قرار گرفت کــه، وی آن را از آثــار هنرمندان امپرسیونیست فرانســوی پیشروتر میدانســت. منظور او، توصیف آثار جدید امپرسیونیســتی بوده اســت که، بعدا پست امپرسیونیسم مشهور گردید. نویسنده دیگری میگوید:

در اصل نخســتین بار، این واژه از سوی  نویسنده اسپانیایی فدریکو دوانیس،  در ســال1934 ،برای توصیف واکنشــی ، شاعرانه علیه شــعر مدرنیستی به کار گرفته شــد. بعدها، در سال 1975 توسط آرنولد توین بی مورخ مشهور انگلیسی، برای مشخص کردن پلورالیسم و ظهور فرهنگهای غیر غربی مورد استفاده قرار گرفت.

توین بی، در تقسیم بندی کتاب تاریخ تمدن خود، مرحله بسط تمدن غربی را پس از سال 1875 میلادی، در پست مدرن، می نامد. در سال 1945  برنارد اسمیت این اصطلاح را جهت معرفی جنبشی در نقاشــی ورای آبســتره به کار برد، که به اصطالح رئالیسم اجتماعی در تاریخ هنر مشهور است. در دهه 1950 چارلز السون در رابطه با شعر و هنر در دانشگاه بالاک موماین ســخنرانی کرد؛ بیشتر به ازرا پوند و ویلیام کارلوس اشــاره داشت، تا شــاعران فرمالیســتی همچون تی. اس. الیوت. در اواخر دهه 1960 ،ایروینگ هو و هــری لوین با احترام درباره پست مدرنیســم -که به زوال مدرنیسم اشــاره دارد- بحث کردند. تنها در اواخر دهه 1960 ،اوایل دهه 1970 میلادی در میان سایر مقالات، به مقالات متنوعی که لسلی فیلدر و چارلز جنکز ارائه کرده اند، می توان اشاره نمود که، پست مدرنیسم را به معنای ممتاز و توسعه فرهنگ آمریکا و یک تحول انتقاد آمیز تلقی کرده اند نه به معنای پایان مدرنیســم.

ایهاب حســن،  منتقد ادبــی آمریکایی مصــری تبار، این اصطلاح را در اوایل دهه 1970 میلادی مورد استفاده قرار داد. آراء حسن در ترویج این اصطالح در آمریکا بسیار مؤثر بود. با مطرح شدن آراء و نظریات نویسندگان و متفکرانی چون میشل فوکو، ژان فرانسوا لیوتار، ژاک لکان، رولان بارت، ژولیاکریستوا، ژاک دریدا و ژان بودریار،  این واژه ابعاد گســترده تری یافت. لیوتار، فیلسوف فرانسوی در کتاب خود با عنوان  وضعیت پســت مدرن در سال 1976 از این واژه استفاده کرد. کتاب لیوتار، جنجال و بازی شیوه های گوناگون نســبی گرایی تمام و کمال را در آن زمان تغییر داد. اصطلاح پســت مدرن در آن دوران، توسط منتقدین موافق و مخالف در ابعاد مختلف، برای توصیف شــیوه های گوناگون موجود به کار گرفته شد. اندیشه های پست مدرن، اولین بار، به وســیله جین یاکوبس  و هربرت گینز مورد تأکید قرار گرفت، و در دهــه 1960 ،به صورت جریــان اصلی درآمد، و تاکنون به شکل استراتژی مؤثر در انگلیس و اروپا مبدل شده است. جنکز میگوید:

با فروپاشی بنای مسکونی پروئی ایگو  در ســن لوئیس میسوری به وسیله انفجار دینامیت- در ساعت ســه و سی و دو دقیقه بعد از ظهر 15 ژوئیه ســال 1972 -دوران معماری مدرن به پایان رسید و دوره معماری پســت مدرن جایگزیــن آن گردید.

(تصویر 1) به عقیده جنکز، این تغییر هم زمان با اوج گیری مدرنیسم متأخر نیز بوده است.

اما در حیطه هنرهای تجسمی بسیاری از منتقدین و مورخین معتقدند که، پست مدرنیســم از دهه 1960 میلادی شروع شده است. در این دهه، مباحثی پیرامون صورتهای مختلف مدرنیسم مطرح شد. این موضوع، ســبب گردید تا کلمنت گرین برگ – که مدرنیسم را در آمریکا ترویج نمود- اصطلاح  لیت مدرنیســم را به صورتهای گوناگــون و متنوع هنر مــدرن، در آن دوره، نامگذاری نماید. یکــی از این جریان ها، مینی مالیســم بود که، مورد خوشایند بسیاری از منتقدین و هنرمندان قرار نگرفت. ناکارآمدی مدرنیسم افراطی که، به فرم ناب و انتزاع محض بسنده کرده بود و به طور کلی، محتوی را از اثر هنری حذف کرده بود، در محافل هنری مطرح و توسعه پیدا کرد؛ به ویژه در رابطه با آثار مینی مالیستی و پست مینی مالیستی که به نوعی، توســط نظریه پردازان مدرنیسم برای رهایی از فشارهای منتقدین رواج پیدا کرده بود.

 ریشــه های پست مدرنیســم در نقاشــی را می توان در پاپ انگلیسی و سپس در پاپ آمریکایی جستجو کرد؛ در مقالات منتقدانی همچون گرایپ و اونز در نشــریه هنری اکتبر که علایق انتقادی و نظریاتش از زمان تأســیس آن در سال 1976 ،تاکنون بسیار مؤثر بوده است، در سلطه جنبش ها و آراء مخالف مدرنیسم کمک نمود.

پست مدرنیسم در آمریکا توسط نویســندگانی چون ایهاب حسن، هال فوســتر و فردریک جیمســون توسعه پیدا کرد. برخی از نویســندگان و منتقدان، ورود جدی واژه پست مدرنیسم در حوزه هنرهای تجســمی را از آغاز دهه 1980 میلادی میدانند. در واقع، اوج هنر پســت مــدرن را در این دهه می توان یافت؛ یعنی هنگامی که، آراء نظری متفکران و منتقدان هنری پست مدرنیسم به نتیجه رسید و آثار گوناگون هنری در رشته های مختلف پدیدار گشت. در واقع دهه های 1960 و 1970 میلادی را می توان دوران پست مدرنیته نامید. پست مدرنیسم مانند ژانرهای مکاشفهای، دوره تاریخی جدید (پســت مدرنیته)، دوره فراصنعتی، دوره اطلاعات، کامپیوتر، رســانه های جمعی و ارتباطــات را به وجود آورد . پست مدرنیسم در دهه 1990 ،و دهه اول قرن بیســت و یکم، در تمامی جهان حاکمیت یافته و به رشد خود ادامه می دهد.

خاستگاه

 آراء نظری و ریشه های فلسفی پست مدرنیسم را می توان نزد اندیشمندان فرانســوی یافت. آنها با سخنرانی های پر شور خود، سهمی عظیم در شــکل گیری اصول پست مدرنیسم ایفا کردند. متفکرینی چون میشــل فوکو، ژاک لکان، رولان بــارت، ژان فرانســوا لیوتار، ژاک دریدا، ژولیا کریســتوا و ژان بودریار از جایگاهی ویژه در فرانســه، برخــوردار بودند و با ارائه ســخنرانی های مؤثر، نظر مخاطبان زیــادی را به خود جلب نمودند. بســیاری از طرفداران این متفکران، مقامات و دانشگاهیان آمریکائی بودند که، زمینه و شرایط لازم را برای دیدارهای منظم و مداوم آنان از آمریکا فراهم کردند و پســت مدرنیسم را در آمریکا، مورد حمایت قرار دادند.

قیامها و شورشهای دانشجویی ســال 1968 میلادی در پاریس، و فشــارهای سیاســی بر روشــنفکران فرانسوی، حکایــت از تغییرات بنیادیــن در عرصه هــای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری داشــت. این چارچوب افکار، به صورت آغازین، از فرانســه در اواخر دهه 1960 شروع شد، و اوایل دهه 1970 ، به انگلســتان، آلمــان و ایالات متحده تســری پیدا کرد. بــا طغیان دانشــجویی ســال 1968 ، پیشرفته ترین تفکر فلســفی از اگزیستانسیالیسم فرد گرا و بسیار اخلاقی جدا شــده بود. که نمونه ای از دوران نزدیک به پس از جنگ -که سارتر و کامو  مهمترین توان های همگانی کردن بودند- به ســوی رفتارهای خیلی شکاکانه و ضد انســانگرایی. این عقاید جدید بیان شدند تا نظریههای دیکانستراکتیو شناخته شوند.

در اواخر دهه 50 و شــروع دهه 1960 ،گرایشــات پســت مدرنیسم در هنر به سرعت از میان رشته های مختلف مانند ادبیات، نقاشــی، معماری، رقــص، تئاتر، فیلم و موســیقی گسترده شــد و تا دهه های 1970 به فلســفه و نظریه های اجتماعی و علم، تقسیم گردید. در زمینه هنرهای تجسمی، اولین ریشه های پست مدرنیسم را در فعالیتهای گروهی از روشــنفکران انگلیسی با عنوان گروه مستقل ، می توان پیگیری نمود. این گروه، مجذوب جنبه های گوناگون فرهنگ آمریکایی مانند تلویزیون، فیلم، ســینما، ویدئو تا آگهی هــای تبلیغاتی و فرهنگ ماشــینی و تجاری شــدند؛ و با انجــام کولاژ هایی از موضوعات ذکر شــده، اولین صورت های هنر پاپ را به وجــود آوردند. انجام سخنرانی هایی در زمینه اینگونه مســائل هنری توسط این گروه در انگلیس و شرکت برخی از اندیشمندان و هنرمندان آمریکایی در آنها، انگیزه ادامه پاپ آرت را در میان هنرمندان آمریکایی به ویژه، اندی وارهول ایجاد نمود. آمریکای به قدرت رســیده پس از جنگ جهانی دوم، تمایل زیــادی به مطرح کردن خود در عرصه های هنری را داشت. و کوشش نمود، تا نیویورک را به قطب هنری جهان مبدل سازد. لذا، پس از عبور از مدرنیسم متعالی و جریان آبستره اکسپرسیونیسم به تقویت هنر پاپ اقدام نمود. حوادث در عرصه های مختلف اقتصادی، سیاســی و اجتماعی در جهان، زمینه های پیدایش پســت مدرنیسم را به وجود آورد.

در آمریکا، مســائل گوناگونی مانند توسعه حملات نظامی از ویتنام به کامبوج در سال 1970 میلادی، تیراندازی به سوی دانشــجویان و مورد اصابت قرار گرفتن چهار دانشجو توسط گارد ملی آمریکا در دانشــگاه کنت، به وجود آمد. در ســال 1972 ،تعدادی از نظامیان انگلیســی نیز در ایرلند شــمالی مــورد اصابت گلوله قرار گرفتند و یکشــنبه خونین شــکل گرفت. دهه های 1970 ،بسیار سیاه بود و تأثیرات بحران نفت و تقسیم قدرت در جهان اندکی باعث بهبودی اوضاع گردید. آلمان، پس از جنــگ با عبور از مرحله اکسپرسیونیسم به وســیله هنرمند توانمندی چون جوزف بویز  ( تصویر2)، انســلم کیفر ( تصویر 3 ) و گئورک بازیلتز  ( تصویر 4 ) بر پایه های هنر آلمانی، سبک نئواکسپرسیونیسم را بنا نهاد. بویز با انجــام پرفورمنسهای توانمند خود در اروپا و آمریکا در شــکل گیری و تقویت هنر پست مدرن، نقش به سزایی داشت. در ایتالیا نیز هنرمندان ایتالیایی با تجربه ترانس آوانگارد به روند تکاملی و رو به رشد آن کمک کردند.

 تغییرات مهم سیاســی جهان، در ســال 1979 ،و به قدرت رســیدن مارگارت تاچر در انگلیس و در ادامــه آن، رونالد ریگان در آمریکا و اینگونه نوسان قدرت در حقوق سیاسی، باعث تغییرات اساســی در نگرشها گردید. سیاســتهای اقتصادی و نسبی ســازی ارزش های متحد و تفکر تاچریسم، اندیشــه یک فرهنگ متهور مبتنی بر فرد را ترویج نمود. وقــوع جنگهای مختلف در جنوب شرقی آســیا و خاورمیانه، به ویژه، جنگ اعراب و اسرائیل و مبارزات مردمی در کشورهای جهان ســوم، پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ســال 1979 میلادی و به دنبال آن، تصرف ســفارتخانه آمریکا و زیر ســوال رفتن ابهت و قدرت آمریکا، حمله عراق به ایران، مسئله سلمان رشدی و … همگی در تغییر نگرش مردم جهان و روشــنفکران و متفکرین و روی گردانی از اصول مدرنیســم -که جهانی دموکراتیک را وعده داده بود و قصد داشــت تا جهان را به مکانی ایده آل برای بشر تبدیل نماید- تأثیر عمیقی گذاشت.

مباحث نظری

 در انتهای دوران مدرنیسم -که به مدرنیســم متعالی یا اوج مدرنیسم شــهرت دارد- به ویژه، ســبک مینی مالیسم، به نوعی بسیاری از منتقدین، نویســندگان هنری و هنرمندان را آزرده خاطر نمود. اولین واکنشها، نســبت به تأکید بیش از حد مدرنیســم بر فرم ناب و انتزاع کامل در قالب هنر پاپ صورت گرفت. ســپس برای رهایی از انتقاد شدید نسبت به اوضاع هنری، جریان پست مینیمالیسم به وجود آمد. که بعدا کانسپچوال آرت یا هنر مفهومی نامیده شد.

در ســال 1976 ،یک توده آجر مســتطیل شــکل با عنوان معادل 8 اثر کارل آندره، -کــه در گالری تیت به نمایش گذاشته شــد- بســیاری از مردم را ناراحت کرد ( تصویــر 5 .)مــردم و منتقدین با تردید، به هنر بودن آن می نگریســتند. آندره خود میگوید: آنچه من سعی دارم بیابم، عبارت اســت از: مجموعهای از ذرات و اصولی که، آنها را در آسانترین شــیوه ترکیب میکند؛ و مدعی اســت که، معادل آن اصول کمونیستی می باشد. زیرا در این عقیده، فرمها به صورت مســاوی در دســترس مردم قرار میگیرند. به هر حال، این راهکار طرفداران مدرنیسم، برای کم کردن نقدها نسبت به خود مؤثر واقع نشد. آراء و نظرات بسیار مؤثر منتقدین هنری در دهه های 1950 و 1960 میالدی، زمینه های نظری پس مدرنیســم را فراهم کرد؛ به تدریج، هنرمندانی که از مدرنیســم افراطی و نقاشان انتزاع گرا به ستوه آمده بودند، به اینگونه نظریات توجه کردند و ابراز علاقه نمودند. بســیاری از محافل هنری معتقدند که، در آن دوره، اصول مدرنیسم به بن بســت رسیده بود و نیاز به هنری جدید در جهان احساس میگردید. هر چند، مدرنیسم،  قبلا توسط هنرمندانی چون مارسل دوشــان ( تصویر 6) مورد تعرض و مخالفت شدید قرار گرفته بود، کانسپچوالیسم -چه آن را پست مینیمالیسم، یعنی ترفند خود مدرنیستها بدانیم و چه اعتراض پست مدرنیستها -اولین حمله جدی به مدرنیسم محسوب میشود. اگر چه، این حرکت از ابتدا مسیر افراطی را پیشه کرد و به طور کلی، جنبه های زیبایی شناسی اثر هنری را انکار نمود. لذا، از ســوی طرفداران مدرنیسم به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.

… به هر حال مشکل، مبدل شــد به اینکه منتقدان، به ویژه، منتقدان مدرنیســت متخاصم، اجــازه نمی دهنــد تا این شبح [پست مدرن] محو شــود. آنها حمله خود را توأم با یک هیستری افزایشی به شــبح ادامه می دهند که، سبب ایجاد آشفتگی در جامعه هنری، کنفرانس ها و بازار بین المللی هنر می شود. کلمنت گرین برگ، -که به عنوان یک نظریه پرداز مدرنیسم آمریکایی مورد احترام و قدردانی زیادی قرار گرفته است- پست مدرنیسم را در سال 1979 ،به عنوان یک آنتی تز برای اصول مدرنیســم تعریف کرد؛ یعنی اصولی که فرمالیسم انتزاعی، تمرکز ناب شکل هنری بر معانی خودش از نحوه بیان، نقاشــی مســطح یا زیبایی شناسی  دو بعدی بودن و … تأکیــد میکنــد ، حملات نظریه پردازان و هنرمندان پست مدرن متقابلا عکس العمل طرفداران مدرنیسم را به دنبال داشت. … یک منتقد دیگر، به نام والتر داربی بانار پنج ســال بعد، در مجله معتبری چون آرتس مگزین جهاد گرین برگ را علیه مشــرکین [پست مدرنیستها]  ادامه داد و تعاریف و تعابیر مشابه [گرین برگ] را با لحنی شدیدتر و بیرحمانه تر تشریح کرد. او نوشت:

پست مدرنیسم چیزی است، بی هدف، آنارشیت، بیشکل و نظم، از خود راضی، زیاده طلب، در بر گیرنده و دارای ساختاری افقی که همگان را مورد هدف قرار می دهد. بیشترین تلاش برای به نظریه درآوردن پست مدرنیسم در دهه 1980 ،انجام گرفت. یکی از قویترین نظریه پردازی ها، پست مدرنیسم را به عنوان یک حاکمیت فرهنگی معرفی کرده بود.

اندیشه حاکمیت فرهنگی طبق گفته کالینسکو، به رومان یاکوبســون باز می گردد. طبق نظریه یاکوبســون، تکامل ادبی می تواند به عنــوان تغییر مکان از نظــام حاکم یا دوره اولیه هنجارهای شــاعرانه به نظام جدید- کــه در دوره بعد حاکم خواهد شــد- تصور شــود. فردریک جیمســون در یک مقاله بســیار مؤثــر با عنوان پست مدرنیســم یا منطق فرهنگی کاپیتالیسم متأخر، از اصطلاح حاکمیت فرهنگی نیز استفاده میکند، همانگونه که تاریخ اقتصادی – اجتماعی هنر را بــه کار می گیرد. او در این مقاله، به دنبال ثبت راه هایــی در جهت اثبات این نظریه بود که، معتقد است هنر از میان اوضاع اقتصادی– اجتماعی زمان طلوع می کنــد. در حقیقت، تلاش وی در این زمینه، در تداوم فعالیتهای تاریخــی آرنولد هــاوزر، به ویژه، در کتاب معروفش بــا عنوان تاریخ اجتماعی هنر می باشــد.

جیمســون با این نوع تمرکز و برخورد با مســئله اقتصادی – اجتماعی اینگونه مطرح می کند که: پســت مدرنیســم، یک سبک نیســت، بلکه یک نوع «حاکمیت فرهنگی» است. شکی نیست که، امروزه با فراگیری اطلاعات در جهان و نزدیک شــدن تمامی افراد به یکدیگر از طریق کامپیوتر و اینترنت و یافتن زبان مشترک اینترنتی، این حاکمیت فرهنگی به خوبی احساس می شود. به عقیده جنکز، عصر پســت مدرن عصر انتخابهای متعدد و مــدام در حال رشد است. عصری که هیچ روش تثبیت شدهای را نمی توان در آن ناخودآگاه پی گرفت. بخشــی از این امر، نتیجه چیزی است که به آن انفجار اطلاعات می گویند: عصر دانش سازمان یافته ارتباطات جهانی و سیبرنیتک (علم شــبکه های اطلاعات و کنترل). پست مدرنیســم، ریشه در جامعه فرا صنعتی دارد که به سرعت، به درون عصر اطلاعات در حرکت است. در زمانی نیز اندیشه های دیکانستراکشن و مکاتب فکری غرب از جمله فمینیسم و پسا استعمارگرایی و غیره… جزو واژه پست مدرن فلسفی مطرح شدند.

برخی پســت مدرنیســم را امری سیاســی تلقی کرده و هنرمند پســت مدرن را شورشــی و منتقد اجتماعی لقب داده انــد. در واقع، همانگونه که رومانتیک ها و امپرسیونیســت ها بر علیه هنرهای پیش از خود برخاستند، پست مدرنیســت ها نیز نسبت به مدرنیسم معترض شدند. برخلاف مدرنیسم، تأکید پست مدرنیسم بر محتوا و مردم، میتواند جنبه های سیاسی پیدا کند و رابطه هنرمند و توده ها را -که در دوران مدرنیسم به کلی قطع شده بود- مجددا برقرار سازد. و این، بستگی به میزان تعهد هنرمند نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه خویش دارد که، تا چه میزان به اینگونه مسائل فکر می کند و نسبت به آنها عکسالعمل نشان می دهد. برخی نیز بر این باورند که، پست مدرنیســم یک عرصه فرهنگی، هنری و فلســفی مشخص نمی باشد، و زیبایی شناسی معینی ندارد. آنها معتقدند که، در واقع، پســت مدرنیسم نوعی گسســت و جدایی از سنت پیش از خود بوده اســت؛ و آن را نوعی بازاندیشی برای یافتن راههای جدید و پایان دادن به سلطه مدرنیسم میدانند. جنکز میگوید:

تعریف لیوتار از پست مدرنیســم را بهیاد آوریم. ســزان چه چیزی را به مبارزه میطلبد؟ امپرسیونیستها، پیکاســو و براک چه هدفی را مورد حمله قرار میدهند؟ یک اثر تنها زمانی میتواند مدرن باشــد که، در ابتدا پست مدرن باشد. بنابراین، پست مدرنیســم متوجه شد که مدرنیسم در انتهایش نیست؛ بلکه خود در حال تولد میباشد و این حالت، پایدار است .

بسیاری از نظریه پردازان معتقدند که، پســت مدرنیســم، حداقل تا زمانی که به انتها نرسد قابل تبیین و تعریف شدنی نیست. اما آیا واقعا  اینگونه است؟ برخی دیگر اظهار می دارند که پست مدرنیسم هنری است دورگه و متناقص، از یک سو، با مدرنیسم به مخالفت بر می خیزد و از سوی دیگر، این واژه را در پشــت خود دارد. اما پست مدرنیســم میتواند ضمن مخالفت با مدرنیسم، برای رهایی آن از بن بســت های موجود نیز چاره ای بیاندیشــد. شاید بتوان گفت، پست مدرنیسم نوع تکامل یافته مدرنیسم است؛ یا این که، پست مدرنیسم نیاز امروز جوامع بشری است و مدرنیسم، کارکرد خود را در این زمان، از دست داده است. پست مدرنیســم از لحاظ ماهوی مدرن اســت. زیرا همانند خود مدرنیسم که، نســبت به ســنت پیش از خود اعتراض کرد، نسبت به مدرنیسم معترض است. اما تفاوت های زیادی با آن دارد. امروز در نوشته های مختلف، مانند کتاب، مقالات چاپ شده و الکترونیکی، نویسندگان اقدام به ترسیم جداولی در تمایــز این دو نموده اند. جدول تمایز پســت مدرنیســم از مدرنیســم -که توســط ایهاب حسن منتشــر گردید- از نمونه های خوب می باشد، که میتوان ارائه نمود.

جدول (2) در رابطه با بسیاری از رشته ها مصداق دارد. از جمله زبان شناسی، فن بیان، نظریه پردازی ادبی، فلسفه، مردم شناسی، روان شناسی، علوم سیاسی، هنر و حتی الهیات؛ همچنین بیان کننده آراء بسیاری از نویسندگان اروپایی، آمریکایی، جنبش ها، گروه ها و دیدگاه های متنوع در باره پست مدرنیسم می باشد. دوگانگی های این جدول  بعضا نامعلوم بوده و به مرور زمان نیز قابل تغییر می باشد.. تعداد واژه ها در هر دو ستون برابر بوده و اغلب به صورت متضاد به کار رفته اند. عناوین و واژگان ستون سمت چپ می تواند به تعریف نظری و تاریخی پست مدرنیسم کمک نماید. مدرنیسم بر مسائلی چون رشد و پیشرفت، خوش بینی، خردگرایی و خردورزی و وهم زدایی به کمک اندیشه و دانش مطلق تأکید داشت. اما پست مدرنیسم هیچگونه اعتقادی به این مقولات ندارد و در تضاد با آن، به جای نخبه گرایی، به جامعه می پردازد.

جایی که مدرنیســم ابهام را ترویج میکند، پست مدرنیسم از آن شــوخی می ســازد. پســت مدرنیســم خــود را در چارچوبهای خشک مدرنیســم قرار نمی دهد و به هنگام الزام، خودش قانون برای ســاخت هر اندیشــه ای می سازد. زمانیکه مدرنیسم نوآوری را تأکید می کند، پست مدرنیسم تقلید را حمایــت می کنــد. پســت مدرنیسم، بازگشتی اســت به تاریخ هنر که، مدرنیسم آن را کاملا نادیده گرفته بود. پست مدرنیسم در این رویکرد تازه، نه تنها از هنرهای تجســمی که از ادبیات، مذهب، حماسه، اســطوره و هر چیز دیگری – که کارآیی داشته باشد- سود می جوید. پست مدرنیســم در در هنرهای تجسمی، علاوه بر استفاده از سبک های گوناگون مدرنیستی و کلاسیک، از رسانه های دیگر، مانند عکاسی، مجسمه سازی، تئاتر، ویدیو و کامپیوتر نیز بهره می جوید.

علاوه بر موارد ذکر شده، از نظر تکنیکی از مواد و مصالح گوناگون و بعضا متضاد در ارائه اثر نیز استفاده میکند و بسیار التقاطی است. مارکو لیونگســتون به ســبب کثرت و گوناگونی ایسم های موجود در دهه های پس از 1960 میلادی، واژه پلورالیسم را بر پست مدرنیسم ترجیح میدهد. پست مدرنیســم مجموعه ای از حرکتها، فعالیتها، آراء و نظریات در عرصه های گوناگون دانش، فرهنگ و هنر بشری اســت و نمی توان مفهوم آن را در حد یک سبک یا جنبش تقلیل داد. می توان به دو نوع پســت مدرنیسم اشاره کرد: پست مدرنیسم مترقی و مثبت و پست مدرنیسم واپس گرا و منفی؛ نوع اول، میخواهد نواقص مدرنیسم را- که آرزوی ایجــاد جامعه ایده آل بشــری را در ســر می پروراند- رفع کند و آن را از بن بســتهای موجود -که توسط افراطیون ایجاد شده بود- برهاند. پیشــرفته و مثبت است. نوع دوم، که بدون هیچ دلیل منطقی، و صرفا برای مطرح شــدن در محافل هنری و موزه ها و آنارشیسم به مخالفت با مدرنیسم می پردازد از نوع واپس گرا و منفی اســت. پست مدرنیسم مثبت و اصلاح گر، علاوه بــر، تکیه بر زیبایی شناســی و محتوای اثــر، از گفتمــان چندگانگــی، پدیده های چند فرهنگی و هنر دورگــه نیز حمایت میکنــد؛ حتی به هنر بومی و فولکلوریک می پردازد. لذا، از این نظر، تمامی جهان را در بر میگیرد.

پست مدرنیسم در هنرهای تجسمی

 پست مدرنيسم در همه عرصه هاي هنرهاي تجسمي مجال بروز يافت. در زمينه نقاشــي، خلاف نقاش مدرنيســم، که چه کشيدن و چگونه کشــيدن فرم مد نظر اوست، در نقاشي پســت مدرن، چه گفتن و چگونه گفتن، حائز اهميت است. نقاشي پســت مدرن، پيامد همان مفهوم گرايي غالب در دو دهه گذشته است. به طور کلي، مي توان گفت پست مدرنيسم، نقاشــي را به ســوي کيفياتي عقل گريز و آزادانديشانه و در بســياري موارد، غير قابل فهم و بي اعتبارســازي ارزشهاي هنري، ســوق مي دهد. به گونه اي که آثار و تبعات آن، هنوز در دنياي فرا مدرن امروزي نمايان اســت. درحقیقت، نقاش پســت مدرن ارزشهای هنری گذشته، به ویژه، وجود محتوا  در اثر را -که مطرود شــده بود- مجددا مد نظر قرار می دهد.

عکاســي نيز همواره، بخش تفکيک ناپذير هنر پست مدرن غرب بوده است؛ و در شــکل گيري نظريه هاي پست مدرنی، نقش اساسي داشــته اســت. بحث ها و نظرياتي که پيرامون توليد مکانيکي، تأليف، ذهنيت و يکتايي ابراز شــده، همه بر محور عکاســي مي گردد. درگيري هاي پيرامون وانمودگري و نقش تبليغات و تأثيرپذيري رســانه ها هم، هرگز نمي تواند جدا از گفتمان عکاســي مطرح شود. ســريالي بودن، تکرار، ويژگي هاي بينامتني و کليشه اي بودن -که پست مدرنيسم آن را به عنوان يک اصل بنيادين پذيرفته و از آن بهره گرفته- همه و همه در حوزه عکاسي است. از ديگر گرايشات هنرهاي تجسمي، مجسمه سازي است. اين شــاخه که، زماني عرصه نمايش آن، فقط موزه هــا و گالري هاي هنري و اماکن خاصي بود، امروزه با شکســتن ســاختارهاي از پيش تعريف شده، راه خود را بــه ميان جمع، باز کرده و در دســترس عموم قرار گرفته است. مجسمه سازان پست مدرن، از هر فرهنگ و با هر ديدگاه، از کوچکترين امکانات موجود در اطرافشان استفاده ميکنند، تا ديدگاه خود را بيان کننــد. آنها مي توانند گاه، رسانه اي کاملا جديد و گاه، شيوه اي کاملا سنتي را براي بيان مقاصد خود به کار برند. گرافيک پست مدرن عبارت است از: سبکي تکثرگرا، التقاطي و بسيار مجذوب بافت، نقش، سطح، رنگ و يک هندسه ســرزنده؛ که تأثير فناوري ويدیو و چاپ، دستيابي به امکانات بي نظيري را براي آن موجب شده است. در عرصه طراحي صنعتي، اصطلاح پســت مدرن از معماري به عاريت گرفته شده است؛ هرچند که، اين اصطلاح، تنها در حوزه مبلمان و ديگر محصولاتی که عموما با معماري ارتباط داشتند، به کار مي رفت.

در واقع، طراحي پست مدرن، داراي شــاخص هاي متفاوتي بود، نظير ســطوح رنگي و شکل-که ديگر مستقل از عملکرد شــده بود- تفسير مجدد ظاهر يک شيء در ارتباط با عملکرد آن، معماري پست مدرن، اقتباس و ترکيب عناصر تاريخي. اساسا از نظر فرمي، پست مدرنيسم در دهه هاي 1970و 1980 میلادی، بيش از هر چيز، حرکتي بود براي رهايي از قواعــد مدرن. از نظر ســاختاري نيز، اين جنبش نوظهور، تحت تأثير هجوم سريع ميکروالکترونيک ها به کليه ابعاد زندگي و در نتيجه بازسازي صنعت و جامعه قرار گرفت. همچنين تکثرگرايي سبک ها و به همراه آن، آزادي از قيد فلسفه سرکوب گر عملکردگرايي، به سازماندهي دوباره طراحي منجر شــد؛ و در ايــن فرآيند، اهميــت و مقام خود طراحي نيز رشد نمود.

از گرايشــات پســت مدرنيســم در هنر غرب، ميتوان پاپ آرت، مينيمال آرت، پست مينيمالیسم (کانسپچوال آرت)، فتورئاليسم، سوپررئاليسم، هایپررئاليســم، ترانس آوانگارد (نئواکسپرسیونیسم)، هنر فمنيستي و هنرهای جدید را نام برد. در واقع پست مدرنيسم، محدوده نامحدود سبک گرايي و يا شايد دوران مرگ سبک گرايي است. زيرا در اين محدوده تاريخي و ذهني، هيچ سبک يا مکتب واقعي به معناي گرايش عمومي و دوران ســاز وجود ندارد؛ و يا اينکه، اساســا وجود پيدا نمي کند. گونه هاي مختلف هنري در اين گستره معنايي، در تعريف نامتعین ماهيت هنر، به اشتراک مي رسند و هيچ محدوده جدي و قابل دفاعي براي توافق در چيستي هنر، يافت نمي شود.

راهکارهاي پست مدرنيسم در هنرهاي تجسمي

راههايي که هنرهاي تجســمي در چند دهه گذشته آزمود و سرانجام، شکل راهکارهاي پســت مدرنيسم در هنرهاي تجســمي را به خود گرفت، در شــش روش مجزا تفکيک و طبقه بندي شده اســت، که عبارتند از: 1- از آن خودسازی؛ 2- ويژگي مکاني؛ 3 – کم دوامي و ناپايداري؛ 4 – انباشــتن؛ 5- گفتماني بــودن؛ 6 -پيوندگري. ايــن راهکارها در واقع، مؤلفه هاي پســت مدرنيسم به شــمار ميآيند و هنر پست مدرن را از هنر مدرن جدا ميکند.

  1. از آن خود سازی: از مهمترين راهکارهاي پست مدرنیسم در هنرهاي تجسمي، از آن خود کردن است؛ بدون هيچگونه احساس وامدار بودن و اداي دين. از آن خود سازی یا اختصاص، استفاده از تکثیر فتومکانیکی تصاویر به شــکل واحد یــا متعدد برای بــه چالش خواندن انحصار تصویر هنری و حال و هوای ویژه آن؛ مانند دویســت قوطی سوپ کمپل، اثر اندی وارهول (تصویر 7).

بهره گيري از تکنولــوژي و روشهاي توليد و تکثير مکانيکي -که قرار بــود، يکتايي و اُريژيناليته اثر هنــري را به مخاطره اندازد- نه تنها بيم و هراســي در دل هنرمنــدان نينداخت، بلکه سبب شد، تا شــماري از آنان به اين روش روي آورند؛ و آن را دســتمايه توليد آثار خود قرار دهنــد. يکي از بارزترين نمونه هاي از آن خود سازی را بايد در پاپ آرت، جست وجو کرد. آنچه در دهه1960 و دهه هاي بعد از آن، با بهره جويي از عکس و عکاسي پديد آمد، همه از سرچشمه اندي وارهول آب ميخورد؛ و هنرمندان بســياري را به انواع و انحاي گوناگون به دنبال خود کشــاند. راهکار از آن خود سازی پست مدرنيسم، هر شکل و ايماژي را که بخواهد از آثار پيشينيان و معاصران بيرون مي کشد و از آن خود جلوه مي دهد.

اين روش، بر آن است که، تجربيات زيبايي شناسانه و فرهنگ نهفته در هر ايماژ، کالاهایی هستند که، پيشتر در يک فرآيند فرهنگي توليد شده اند؛ و اکنون، مي توانند بي آنکه به فردي خاص، حتي خود هنرمند و آفريننده آن، تعلق داشته باشــند، مورد بهره برداري همگان قرار گيرند. عکاسي پست مدرن، بيش از هنرهاي ديگر از اين راهکار ســود جسته و با آن چهره خود را دگرگون کرده اســت. لازم به ذکر است که از آن خود سازی با  تأثيرپذيري متفاوت است. زيرا نه باز پس دادني در کار است و نه احســاس وامدار بودني. از همين رو، فرآيند مال خود کردن بســيار پيچيده است؛ و در هر فرهنگي، هم بايد دستاوردهاي چپاول کننده را در نظر داشت، و هم از دســت رفتگي هاي قربانياني را کــه در اين فرآيند، بخشي از هويت و فرهنگ خود را از دست مي دهند.

2- ويژگي مکاني: ســاختن محیط های پیچیده تأسیســات و مکانهایی کــه، اثر را در یک زمینه مشــخص، در تقابل با موقعیت جهانی و فــرا زمانی یک اثر نقاشــی در یک گالری رده بالا قــرار می دهند. مانند موج شــکن مارپیچ، اثر رابرت اسمیتسون که بر کرانه برکه بزرگ نمک، در خليج يوتا به صورت مارپيچ يک حلزون شکل ميگيرد. نکته جالب توجه در اين پروژه اين اســت که، مکان آن تدريجا در حال حرکت اســت. بنابراين، کل اثر در حال حاضر ،تنها به مدد مدارک عکاسي شــده قابل شناســايي بوده و طبيعتا چهره امروز آن به کلي دگرگون شــده و از بین رفته اســت (تصویر 8).

ساختن فضاها و محيطهاي پيچيده، بهره جويي از شرايط زيست محيطي و گزينش مکان هايي که هنر را در يک متن مشــخص و معين قرار مي داد، چالشي بود بر ضد ماندگاری و بي زماني هنر، و در يــک کلام، هنر نگارخانه اي و موزه اي. آثاري که در پيوند با اين راهکار پديد مي آيند، آثار کم دوامي هســتند که، در مکاني خاص براي زماني محدود، ساخته ميشــوند. از اين رو، برخي از هنرمندان آثاري از اين دست را نشــانه و نماد گذرا بودن جهان و اســتعاري بودن پديده هــا گرفته اند و با تحمل دشــواري ها به ســاختن آن پرداخته اند. اسميتسون، از آغاز شــيفته بناهاي نيمه ويران و نماهاي ساييده شــده، رنگ و رو رفته و پوسيده بود. یعنی ساختمان های دور از مرکز شهرهاي بزرگ و مکان هايي که از سر عرف و عادت، موزه ها و نگارخانه ها را در آنجا بنا مي کنند.

اسميتســون، در ابتدای حرفه هنري خود، نمايشــگاهي از محفظه هاي شيشه اي انباشته از خاک و شــن و سنگ را با عنوان عناصر جهان واقعي به نمايش گذاشــت. سپس براي آفرينش چشم اندازهاي تصنعي و رها از پيشينه فرهنگي، به مکانهاي واقعي روي آورد که، يکــي از آنها درياچه نمک يوتا بود. انگيــزه هنرمنداني همچون اسميتســون، برآمده از انديشــه هاي بارنت نيومن درباره بازگشت به طبيعت بود. گفتمان ويژگي مکاني، که روزاليند کــراوس آن را مجسمه ســازي بر زمينه گســترده مي نامد، هم يک امر دوسودايي است و هم ساختاري پيچيده دارد؛ و در سازگاري کامل با تعريفي است که بودريار از پست مدرنيسم به دست داده است. از شکل هاي شناخته شــمايل نگاري و بازنمايي ايماژ و چهره نگاري و نمادپردازي فراتــر ميرود و حقيقت هرمنوتيک. را در آينه طبيعت و در جايي که واقعيت و تصور به هم مي آميزند، باز مي تابانــد. نمونه هاي دیگر هنر مکاني را مي توان در آثار نانســي هولت و کريستو (تصویر 9)  مشاهده کرد.

3- کم دوامي و عدم ثبــات: به وجود آوردن آثــار از مواد غیر پایا، چه در ساخت فیزیکی آن و چه در محتویاتی که به هنر نگارخانه ای داده شده است. مانند پلنگ صورتی اثر جف کونز که مجســمه های کوچک پر زرق و برق و کم ارزش را ترکیب میکنــد. آثاري که بــا اين روش پديد مي آيد، برآمده از ايماژهاي عامه پسند است؛ و هدف اصلي آن، ناچيز شمردن و ضديت با ارزش ها و جايگاهي است که از سوي هنر سنتي و مدرنيسم به هنر موزه اي و نگارخانه اي داده شده است. نمونه بارز هنر بي دوام چيزهايي است که جف کونز، از آميزهاي از تنديسک، اشلاک و کيچ پديد مي آورد و آن را اثر هنري مي نامد. کونز، به عمد و براي ريشخند کردن تعصب هاي مدرنيســتي، به مضمون هايي روي ميآورد که، مدرنيســم همواره در آنها به چشم نوعي تابو و گناه نابخشودني نگريسته است. کار کونز، بيش و کم، برگرفته از همان حاضر- آماده هاي مارسل دوشان اســت و از کالای مصرفي، عروسک و بادکنک به عنوان ســازه هاي هنري خود بهره ميگيرد (تصوير 10 ). از ديگر هنرمنداني که با اين روش به خلــق اثر پرداخته اند، ميتوان سيلوي فلوري هنرمند سوئيسي را نام برد.

4- انباشــتن: انباشــتگی انجام فرایند خالقانه، با استفاده از منطق خود تکرار است؛ از طریق تولید اثر، به شکل سری وار، مانند اثر اندی وارهول سی بهتر از یک است (تصویر11 ) یا از طریق تبادل میان عناصر متضــاد. مانند اثر ایو لوماکس حلقه های باز و خطوط، يکــي از بارزترين نمونه هاي اين راهکار پست مدرنيستي است (تصویر 12 ). پست مدرنيسم بهره گيري از منطقي تکراري بــراي نمايش فرآيند آفرينش هنري و توليد يک سلسله آثار به ظاهر مشابه، از طريق گفت و شنود عناصر متجانس يا متضاد را انباشتن ناميده و يکي از راهکارهاي خود به شمار آورده است.

لوماکس با درهم آميختن حقيقت و افســانه، نشانه و اشياي واقعي، چه طبيعي و چه مصنوعي، به آثاري کلاژگونه، هستي مي دهد؛ تا تماشاگر را به انديشيدن درباره طبيعت عکاسي و رابط ميان واقعيت و ايماژ، استعاره و منطق وادار کند. خودش ميگويد: اميدوارم که با به بازي گرفتن اســطوره و استعاره، تماشاگر را بر آن دارم که در فعاليت فلسفي و فرآيند آفرينش هنر شرکت کند.

 5- گفتماني بودن: مســتدل بودن (گفتمانــي بودن)، ایجاد الگوهای اختلاطی در میان جذبه خاموش تصویرســازی عینی و انعکاس مستدل نقد نوشــته شده در همان قسمت؛ آن قسمتی که، الگوهای اختلاطی اثر هنری خاموش را رسا و بحث انگیز می کننــد. نمايش تداخل ها، نشســت و نفوذ جاذبه حسي و بي صدايي ايماژهاي بصري، بازتاب گفتماني متون و مســتندات نوشــتاري در يک اثر واحد، مشــخصه اصلي اين راهکار پست مدرنيســتي است.

.هدف اين راهکار، صدا بخشــيدن به اثر هنري صامت و بي صدايي تجسمي و مجادله آميز نماياندن آن اســت. يکي از نمونه هاي برجسته و مشهور اين راهکار، اســناد پس از زايمان اثر ماري کلي اســت (تصوير 13 ). آثار ماري کلي از همان آغاز، چالشــي بود بر ضد چهره نگاري واقع گرايانــه و بيان اين واقعيت که، کشف چگونگي ساخته شدن هويت مادر و فرزند نيز به همان اهميت چهره نگاري و کشف ژرفاي روانشناختي است. ماري کلي با نمايش اســناد پس از زايمان- که ثمره يک پروژه پنج ساله بود- مشــکل هاي بيروني زندگي يک زن را -رها از نقش و جايگاهي که جامعه به عنوان يک مادر به او مي دهد- به تماشــا گذاشــت. او معناي زيبايي شــناختي را بر ضد کليشه هاي بصري به کار گرفت و طبيعت گذرنده تجربيات ميانســالي زنانه را به عنوان نمونه های استعاری -راههايي که از طريق آن هويت جنسي ســاخته و پرداخته ميشود- نمايــش داد. ماري کلي هم مانند باربارا کروگر (تصویر14 ) و جني هولزر، براي بيان تجسمي خود، به آفرينش آثاري پرداخت که در آنها، روايت بر اثر تجسمي سيطره دارد.

6- پيوندگري: به هم آميختن مواد و مصالح، جنســيت ها و ارجاعات به منظور دست يافتن به ســاختارهاي التقاطي، چه در فرم و چه در محتوا، يکي از متداول ترين راهکارهاي پست مدرنيسم شمرده میشود و هدف آن، نفي نابگرايي مدرنيســم اســت. کتاب تي وي دانته اثر تام فيليپس، يکي از نمونه هاي بارز اين راهکار پســت مدرنيستي است (تصوير شــماره 15 ). اين کتاب بزرگ و يادمــان گونه، نه تنها ثمره تلاش هفت ســاله تام فيليپس در ترجمه دوزخ دانته اســت، بلکه حاصل مطالعه و بهره جويي او، از منابعي است که، ظرف بيست سال گذشــته گردآورده و با وسواس بســيار طبقه بندي کرده اســت. تي وي دانته، مانند متون کهن، شامل گراوور، اچينگ، ليتوگراف و چاپهاي دستي اســت که در طول تاريخ، از آنها براي تصويرگري استفاده شده اســت. فيليپس، به جاي تصوير کردن اشعار حماسه دانته – بي آنکه حدي را معين دارد- بر آن شــد، تا گزارشي که، بر اساس متن دانته به دست مي دهد، همانند پلي ميان زمان حال و دلالت گرهای کهنه به نظر آيد. او در فرايند اين آفرينش، از ســنتهاي ادبي کهن، طنز و تمثيل به تمامي بهره برده و نمونه اي از هنر پيوندي به دســت داده اســت. شــش راهکاري که در بالا به آن اشاره شــد، از مؤلفه هاي اصلي پست مدرنيسم به شمار ميآيند و در جدا کردن هنر پست مدرن از هنر مدرن، عمده ترين نقش را ايفا ميکنند.

نتیجه گیری

 دهه هــای 1960 و 1970 میــادی را می تــوان دوران نظریه پردازی یا مباحثات و مجادلات منتقدین و متفکرین نامید. در ایــن دوران، متفکریــن و نظریه پــردازان پس از بحث های دانشگاهی بســیاری، توانستند خیلی ها را متقاعد کنند که، مدرنیســم، اسیر قوانین ســخت خود شده است و برای رهایی از این موقعیت، نیاز به کمک دارد. اوج هنر پست مدرن، به ویژه، در حیطه هنرهای تجســمی در دهه 1980 ، اتفاق افتاد و دگرگونی های عمده ای در این زمینه پدید آورد، و اکنون نیز به رشد خود ادامه میدهد. خاستگاه اولیه آن، در عرصه نظری و فلسفی، فرانسه است و سپس سایر کشورهای اروپایــی مانند آلمان، انگلیــس و ایتالیا. حــوادث گوناگون بسیاری در زمینه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری سبب پیدایش پست مدرنیســم گردید.

پست مدرنیسم در واقع، عکس العملی اســت نســبت به انحطاط و فرسودگی مدرنیسم متعالی. حتی مدرنیســم متأخر، نتوانست آن را از ورطه نابودی نجات دهد. پست مدرنیســم بسیار شک گرا، التقاطی و پیچیده اســت. می توان آن را به صورت شــفاف، ضد مدرنیســم نامید. مخالفت طرفداران مدرنیسم با پست مدرنیسم بی مورد به نظر می رســد؛ زیرا همان گونه که، در طول تاریخ هنر با سبک ها، حرکت ها و واژگان زیادی برخورد می کنیم، می توان پست مدرنیســم را به عنوان یک اصطلاح تاریخی و رایج -که بر مسایل و جنبه های مختلفی در جامعه امروز، تســلط و حاکمیت یافته اســت- پذیرفت. تهی بودن مدرنیسم از مفهوم و محتوا، چهارچوب های خشک و اصولی آن در مورد فرم، ســبک و نحوه ارائه اثر و تأکید بیش از حد بر نخبه گرایی، سبب دوری هنر از جامعه شده بود. لذا، بازگشت هنرمندان به فیگور انســان و بیان محتوا، امری طبیعی جلوه می نماید. هنر فیگوراتیو در عکس العمل نسبت به انتزاع دوباره احیاء شد و سبب نزدیکی مجدد هنر و جامعه گردید. شاید اگر نظریه پردازان و هنرمندان مدرنیست به صورت افراطی عمل نمی کردند، پست مدرنیســم هرگز به وجود نمی آمد.

پست مدرنیســم آمد، تا از افراط کاری های مدرنیســم جلوگیری کند. لذا، خــود نباید به همــان بیماری دچار گردد. پســت مدرنیسمی که سعی در رفع مشــکالت و نواقص مدرنیسم دارد، مثبت و ارزشــمند اســت. به ویژه در هنر، میتواند به رشــد و تعالی آن کمک نماید. اما پست مدرنیسم افراطی که حتی سعی در نادیده انگاشــتن اصول زیبایی شناسی- جزء لاینفک هنر- را دارد، منفی محسوب میگردد، و نیاز به اصلاح دارد. در صورت تــداوم افراط کاری ها و عــدم رعایت اصول پایه ای و زیباییشناســی، پست مدرنیســتها نیز به همان مشکل مدرنیستها دچار خواهندشد و ناگزیر به دوران پست_ پست مدرنیسم خواهیم رسید.

اکنون پست مدرنیسم، به صورت یک حاکمیت فرهنگی بر سراسر جهان سایه افکنده است؛ خواسته یا ناخواســته اکنون ما در جهانی پست مدرن زندگی می کنیم. نگرش پســت مدرن که تا پيش از دهه 1970 میلادی، به عنوان جرياني راديکال و انتقادي از سوي گروه هاي اقليتي هنرمنــدان، نظير پاپ آرتيســتها اخذ مي شــد، در دهه 70 به صورت بخــش بزرگي از جريانــات فرهنگي و هنري درآمده و در دهه 80 تبديل به جريان غالب شــد. از نظرگاه تاريخ هنر ، هنر جديد در اروپا و آمريــکا صرفا نوعي تکامل تکلف گرايانه اي اســت از هنر پاپ، هنر مينيماليسم و هنر مفهومي. اين هنر در واقع امتزاج تازه و رشــد يافته اي است از ســبک هاي هنري که پيش تــر معرفي شــده بودند. در حقيقت هنر نوين و معاصر غرب را بايد ميراث خوار آگاهي فرهنگي ناشي از هنر پاپ، شــيوه ارائه و مواد به کار گرفته شده در هنر مينيماليســم و بالاخره ابعاد زيبايي شناختي و کشف زمينه هاي هنري در اشيا، که در هنر مفهومي پديدار شده، به شــمار آورد. از جمله ويژگي ها و راهکارهاي پست مدرنيســم در هنر، به ويژه در هنرهاي تجسمي، از آن خود سازی، گفتماني بودن، ويژگي مکاني، انباشتن، کم دوامي و ناپايداري و پيوند گري است.

منبع : نشریه دانشگاه تربیت مدرس

گردآوری: نیما نعمانی

تهیه شده توسط آرت اکو

Leave a Comment

Your email address will not be published.