پل سزان

پل سزان

پُل سِزان (Paul Cézanne)‏ (۱۹ ژانویه ۱۸۳۹ – ۲۲ اکتبر ۱۹۰۶) از تأثیرگذارترین نقاشان مدرن فرانسوی و همچنین یکی از برجسته‌ترین نقاشان پست امپرسیونیسم محسوب می‌شود.

در هر رد قلمو سزان ساختاری استوار را می‌توان مشاهده کرد. نوآوری‌های او چه در شیوه اجرای نقاشی‌ها و چه در سبک، بعد نمایی (پرسپکتیو) ، ترکیب‌بندی و رنگ‌آمیزی بر هنر سدهٔ بیستم تأثیر شگرفی گذاشته است. پیکاسو ترکیب‌بندی‌های سطوح او را به شیوهٔ کوبیسم گسترش داد و ماتیس متأثر از نوع رنگ آمیزی وی فوویسم را به وجود آورد. از هر دو این نقاشان آمده‌است که «سزان پدر همهٔ ما است».

وی در همهٔ زندگی هنری‌اش کم‌سخن بود و از این‌رو همواره در جمع هنرمندان بیگانه به‌شمار می‌آمدو همین امر بود که باعث شد در کهنسالی به شهرت برسد و مورد توجه قرار گیرد. آثار وی  بنیان انتقال از هنر قرن نوزدهم به دنیای کاملا متفاوت و جدید قرن بیستم بود. سزان را پل بین امپرسونیست قرن نوزدهم و کوبیسم قرن بیستم می دانند. ضربات مکرر قلمو سزان بسیار معروف است، و وجه بارز نقاشی های اوست. او برای ایجاد زمینه ای پیچیده، از صفحات رنگی و ضرب قلمو های کوچک استفاده می کرد.

خانواده سزان اهل جامعه ی مذهبی سینت ساوور Saint-Sauveur, Hautes-Alpes بود. پل سزان در نوزدهم ژانویه سال 1839 در منطقه آیکس به دنیا آمد. در بیست و دوم فوریه در کلیسای اگلیسه د مدلین Église de la Madeleine همراه با مادربزرگ و عمویش غسل تعمید و بعدها در زندگی اش یک کاتولیک معتقد شد.

پدرش لوییس آگوست سزان یک محلی از محله سینت زاکار Saint Zacharie، بانکدار بود که در تمام زندگی سزان او را تامین مالی می کرد، چیزی که در آن موقع بسیاری از نقاشان هم دوره سزان از آن محروم بودند.

مادرش آن الیزابت هونورین  Anne Elisabeth Honorine Aubert سرزنده و دوست داشتنی بود ولی زود از کوره درمی رفت، از او بود که سزان معنا و مفهوم زندگی را دریافت کرد. سزان همچنین دو خواهر کوچکتر از خود داشت، ماری و رز سزان که همراه آنان هر روز به مدرسه می رفت. در سن ده سالگی سزان وارد مدرسه سینت جوزف در آیکس شد.

در سال 1852 سزان وارد کالج بورتون (درحال حاضر بنام کالج میگنت) شد، آنجا بود که با دوستش امیل زولا و باپتیسان بیلی آشنا شد که بعدها به سه جدانشدنی معروف شدند. او برای شش سال در آنجا ماند. در سال 1857  او مشغول به تحصیل رایگان در مدرسه طراحی آیکس زیر نظر استاد خود جوزف گیبرت که یک راهب اسپانیایی بود شد. از سال 1858 تا 1861 طبق خواسته والدین خود در حالی که به تدریس نقاشی مشغول بود به مدرسه حقوق دانشگاه آیکس رفت. او بر خلاف مخالفت های پدرش ، به خود قول داد که به دنبال پیشرفت هنری باشد و در سال 1861 آیکس را به مقصد پاریس ترک کرد. سرانجام ، پدرش با سزان آشتی کرد و از انتخاب شغل وی حمایت کرد. سزان بعداً 400000 فرانک ارث از پدرش دریافت کرد که وی را از شر تمام نگرانی های مالی خلاص کرد.

شیوه کار سزان

در پاریس ، سزان با کامی پیسارو Camille Pissarro امپرسیونیست دیدار کرد. در ابتدا دوستی ای که در اواسط دهه 1860 بین پیسارو و سزان شکل گرفت ، دوستی استاد و شاگرد بود، که در آن پیسارو تأثیرات شگرفی بر هنرمند جوان گذاشت. در طول دهه بعد ، گشت و گذار آنها برای نقاشی منظره با هم در مناطق لوووسین و پانتویز، منجر به یک رابطه همکاری مشترک بین آنها شد.

کارهای اولیه سزان اغلب مربوط به شکل (فیگور) در چشم انداز است و شامل بسیاری از نقاشی ها از گروه هایی از چهره های بزرگ و سنگین در چشم انداز است که با تخیل نقاشی شده است. بعدها در حرفه خود ، او بیشتر علاقه مند به کار با مشاهده مستقیم شد و به تدریج سبک نقاشی سبک و هوایی را ایجاد کرد. هر چند  ، در کارهای معروف سزان ، سبک نقاشی اش از استحکام بیشتر و حتی معمارانه برخوردار است.

او در طول زندگی خود تلاش کرد تا با متد رنگی خاص خود بهترین و دقیق ترین  نمایش را از جهان داشته باشد.به همین منظور ، وی از نظر ساختاری هر آنچه را که درک می کرد به فرمهای ساده و صفحهات رنگی در میاورد. به گفته او ” می خواهم از امپرسیونیسم چیزی محکم و ماندگار مانند آنچه در هنر موزه هاست بسازم.

و ادعای او که من کارهای پوسین (Nicolas Poussin) را ماورای طبیعت بازآفرینی میکنم، تمایل وی را به وحدت مشاهده با دوام ترکیب بندی کلاسیک نشان می دهد.

پدیدارهای نوری

سزان علاقه به ساده سازی فرم ها (شکل ها، فیگورها) به اشکال هندسی آنها داشت. او می خواست طبیعت را از نظر استوانه، کره، مخروط درمان کند ، به علاوه تمایل سزان برای بدست آوردن حقیقت شهود، او را به کشف دید دو چشمی گرافیکی سوق داد که از زیبایی شناسی عمیق تری از یک پدیدار مشابه نسبت به دید یک چشمی (از لحاظ پرسپکتیو) برخوردار بود.

علاقه او به روشهای جدید مدل سازی فضا و حجم، ناشی از وسواس استریوسکوپی و خواندن نظریه ادراک فضایی برکلی بود. نوآوری های سزان منتقدان را بر آن داشته است که توضیحات متنوعی مانند شبکیه چشم و دید خالص ارائه دهند.

نمایشگاه ها و سوژه های سزان

  نقاشی های سزان در اولین  نمایشگاه Salon des Refusés در سال 1863 به نمایش درآمد که در آن آثاری که توسط هیئت داوران سالن رسمی پاریس  پذیرفته نشده بودند ، به نمایش درمی آمد، سالن هر ساله از سال 1864 تا 1869 موارد ارسالی سزان را رد می کرد.

وی ارسال آثار خود را به سالن تا سال 1882 ادامه داد. در آن سال ، با مداخله هنرمند همکار آنتوان گیلمت  Antoine Guillemet نقاشی زیر را به نمایش گذاشت ، ( پرتره لوئیز آگوست سزان ، پدر سزان) اولین و آخرین ارسال موفقیت آمیز وی به سالن بوده است.

قبل از 1895 سزان دو بار با امپرسیونیست ها (در اولین نمایشگاه امپرسیونیست در 1874 و سومین نمایشگاه امپرسیونیست در 1877) نمایشگاه داشت.در سالهای بعد چند نقاشی منفرد در مکانهای مختلف به نمایش درآمد ، تا اینکه در سال 1895 ، فروشنده پاریسی ، Ambroise Vollard ، اولین نمایشگاه انفرادی خود را به این هنرمند اختصاص داد.

با وجود مشهور شدن و موفقیت مالی روزافزون ، سزان تصمیم گرفت که برای  افزایش انزوای هنری خود ، در پرونس Provence محبوب خود (جنوب فرانسه) ، دور از پاریس ، کار کند.

او روی چند موضوع متمرکز شد و در هر یک از این ژانرها به همان اندازه تبحر داشت: طبیعت بی جان ، پرتره ، مناظر و …، سزان به دلیل فقدان مدل های برهنه موجود مجبور به طراحی از روی تخیل خود شد. مانند مناظر ، پرتره های او از تصاویر آشنا گرفته شده است ، به طوری که نه تنها همسر و پسرش بلکه دهقانان محلی ، کودکان و ایجنت او به عنوان سوژه خدمت می کردند. زندگی در کارهای سزان طرحی تزئینی دارد و با سطوح زخیم و مسطح، رنگ آمیزی شده است که وزن آن یادآور کارهای گوستاو کوربه Gustave Courbet است.

نقاشی های سزان در میان خرده بورژوازی آیکس مورد استقبال قرار نگرفت. در سال 1903 هنری روچفورت Victor Henri Rochefort از حراج نقاشی هایی که در اختیار زولا بود بازدید کرد و در شماره 9 مارس 1903  L’Intransigeant (روزنامه روچفورت)  مقاله ای بسیار انتقادی با عنوان “عشق به زشت” منتشر کرد، روچفورت توصیف می کند که تماشاگران با دیدن نقاشی های “یک سوپرامپرسیونیست به نام سزان” چطور به خندیدن افتادند. مردم در آیکس خشمگین بودند و هر روز نسخه هایی از نقاشی “”L’Intransigeant بر روی در خانه سزان با این نوشته که “او یک بی آبروست”  ظاهر می شد.

مرگ

یک روز ، سزان هنگام کار در مزرعه گرفتار طوفان شد. پس از دو ساعت کار تصمیم گرفت به خانه برود. اما در راه غش کرد. وی توسط راننده ای در حال عبور از آنجا بود به خانه برده شد. خدمتکار قدیمی او دست ها و پاهای او را مالش داد تا گردش خونش بازگردد، در نتیجه او به هوش آمد. روز بعد ، او قصد داشت به کار خود ادامه دهد ، اما دوباذه غش کرد. مدلی که با او کار می کرد کمک خواست، او را به رختخواب بردند و هرگز از آن بیرون نیامد، او چند روز بعد در 22 اکتبر 1906 از ذات الریه از دنیا رفت و در قبرستان سنت پیر در زادگاهش آیکس به خاک سپرده شد.

دوره های اصلی کار سزان

دوره های مختلفی در زندگی کاری سزان وجود دارد که به شرح زیر است:

دوران تاریک پاریس 1861 تا 1870

در سال 1863 با فرمان ناپلئون سوم Salon des Refusés تاسیس شد که در آن نقاشی های پذیرفته نشده در Salon of the Académie des Beaux-Arts  را به نمایش می گذاشتند. هنرمندانی که آثار آنها رد شده بود امپرسونیست های جوان بودند که بعدها انقلابی شناخته شدند. سزان تحت تاثیر سبک آنها قرار گرفت اما چون خجالتی، افسرده و خشمگین به نظر می رسید، روابط خوبی با آنها نداشت.

آثار این دوره او شامل رنگ های تیره و استفاده زیاد او از رنگ سیاه  می باشد. این آثار تفاوت فاحشی با  آثار پیشنی او که در آنها از ابرنگ و اسکچ  بهره می برد(در سال 1859) دارد  و خشونت بیان آنها در تضاد با کارهای بعدی اوست. از سال 1866 تا 1867 با الهام از مثالی از کوربت نقاشی هایی با استفاده از چاقوی پالت کشید. وی بعداً این آثار را كه عمدتاً پرتره بودند ،   une couillarde (یک کلمه درشت برای خودنمایی مردانگی ) نامید. لارنس گوینگ Lawrence Gowing نوشته است که مرحله چاقوی پالت سزان “نه تنها اختراع اکسپرسیونیسم مدرن نبود (که بود!) ، ؛ بلکه هنر به مثابه انزال احساسی اولین بار در این لحظه ظاهر شد”. در میان نقاشی های کوئیلارد ، مجموعه ای از پرتره های عمویش دومینیک وجود دارد که در آن سزان به سبکی دست یافت که “همان امپرسیونیسم چندپاره بود.

کارهای بعدی او در دوران تاریک شامل سوژه های خشن و اروتیک درنقاشی هایش بود مانند وومن درسینگ، تجاوز، و قتل که مردی را با همدست زن خود نشان می دهد که در حال چاقو زدن به زنی قربانی است.

دوره امپرسونیسم، پرونس و پاریس 1870 تا 1878

پس از شروع جنگ فرانسه و پروس در ژوئیه 1870 ، سزان و معشوقه اش ، ماری-هورتنس فیکت Marie-Hortense Fiquet ، پاریس را به مقصد L’Estaque ، در نزدیکی مارسی ترک کردند ، جایی که او تم ها را به مناظر برجسته تغییر داد. او تا 1871 سرگردان بود ولی این سرگردانی دیری نپایید و با پایان جنگ در فوریه 1871 این زوج به پاریس برگشتند. پس از تولد پسرشان پاول در ژانویه 1872 ، در پاریس ، آنها به اوورس در نزدیک پاریس نقل مکان کردند.

در آن زمان کامی پیسارو Camille Pissarro در پانتویز زندگی می کرد. او و سزان در آنجا و در اوورس با هم مناظر را نقاشی می کردند. مدت ها پس از آن ، سزان خود را به عنوان شاگرد پیسارو توصیف کرد و از او با عنوان “خدا پدر” یاد کرد و همچنین گفت: “همه ما از پیسارو سرچشمه می گیریم.” تحت تأثیر پیسارو ، سزان شروع به کنار گذاشتن رنگهای تیره کرد و وارد رنگ های روشن شد.

سزان با ترک هورتنس در منطقه مارسی ، بین پاریس و پرونس نقل مکان کرد و آثارش در اولین (1874) و سومین نمایشگاه امپرسیونیست ها (1877) به نمایش درآمد در سال 1875 ، وی توجه ویکتور چوکت Victor Chocquet مجموعه دار را به خود جلب کرد ، با وجود اینکه کمیسیون های وی کمک های مالی کمی به او می کرد اما نقاشی های به نمایش درآمده سزان باعث ایجاد خنده و خشم و کنایه شد.

منتقد هنری لوییس لروی درباره پرتره سزان از چوککوئت گفته است:”این سر عجیب و غریب که به رنگ زرد مانند چکمه قدیمی است ممکن است چنان شوکی به یک زن باردار وارد کند که بچه اش قبل از به دنیا امدن زردی بگیرد” .

در مارس 1878 ، پدر سزان در مورد هورتنس (معشوقه سزان) باخبر شد و تهدید کرد که سزان را از نظر مالی محدود خواهد کرد ، اما در ماه سپتامبر ، منصرف شد و تصمیم گرفت 400 فرانک برای خانواده اش به او بدهد. سزان به مهاجرت خود بین منطقه پاریس و پرووانس ادامه داد تا اینکه در اوایل دهه 1880 استودیویی در خانه اش در Bastide du Jas de Bouffan ، ساخت. این استودیو در طبقه بالایی خانه بود ، و یک پنجره بزرگتر با بالکن داشت که به نور شمال اجازه ورود می داد. سزان در خانه خود مستقر شد و در سال 1882 با رنوار نقاشی می کشید و در سال 1883 با مونه ملاقات کرد.

دوران بلوغ ، پروونس   1878 تا 1890

از اوایل سال 1880 خااواده سزان در پروونس مستقر شدند غیر از چند مسافرتی که در حین آن به خارج کردند. این حرکت نشان دهنده استقلال جدیدی از امپرسیونیست های پاریس محور و ترجیح  او برای جنوب فرانسه ، خاک بومی سزان است برادر هورتنس (معشوقه سزان) خانه ای در اتاکوئه L’Estaque با منظره ای از سینت ویکتوریا  Montagne Sainte-Victoire داشت که سزان را به خود برای نقاشی آن جلب می کرد. مجمو عه ای از نقاشی های این کوه از 1880 تا 1883 و سایر مناطق گارداننه Gardanne از 1885 تا 1888 گاهی به عنوان دوران سازندگی سزان یاد می شود.

سال 1886 برای خانواده یک نقطه عطف بود. سزان با هورتنس ازدواج کرد. در آن سال پدر سزان درگذشت و املاک خریداری شده در سال 1859 را برای وی باقی گذاشت. او در آن موقع 47 ساله بود در سال 1888 خانواده در خانه ای بزرگ که دارای ساختمان های فرعی بود زندگی میکردند که تسلی خاطر تازه ای برای آنها بود. این خانه با زمینهای بسیار کمتر اکنون در مالکیت شهرداری شهر است و به صورت محدود برای بازدید عموم آزاد است.

برای سال های متمادی اعتقاد بر این بود که سزان دوستی خود را با زولا به خاطر استفاده او (سزان) در یکی از کارهای ناموفق خود قطع کرده است.(نقاشی به نام کلود لانیته در کتاب لاور زولا)، اخیراً نامه هایی کشف شده است که این موضوع را رد می کند. نامه ای از سال 1887 که نشان می دهد دوستی آنها حداقل برای مدتی بعد دوام داشته است.

دوره نهایی پروونس 1890 تا 1906

دوره ایده آل سزان در خانه پدری موقتی بود، از سال 1890 تا مرگش حوادث نگران کننده ای برای او پیش آمد و او برای رهایی از آنها بیشتر به نقاشی پناه برد و بیشتر وقت خود را به عنوان یک گوشه گیر صرف نقاشی کرد. در این دوره بود که نقاشی های او معروف و مورد توجه قرار گرفتند و مورد احترام نسل جدیدی از نقاشان قرار گرفت.

مشکلات با شروع دیابت در سال 1890 آغاز شد که  شخصیت وی را بی ثبات کرد تا جایی که روابطش با دیگران دوباره تیره شد. او همسر و پسرش را به امید تجدید در روابط خانوادگی به سوییس برد. هر چند سزان برای زندگی دوباره به پروونس برگشت، پسر و همسرش به پاریس رفتند. نیاز مالی باعث شد هورتنس (زن سزان) دوباره به پروونس بازگردد ولی در ساختمانی دیگر جدا از سزان زندگی کند. سزان برای زندگی به نزد خواهر و مادرش رفت و در 1891 کاتولیک شد. سزان باردیگر مانند قبل ، بین نقاشی در جاس دو بوفان ( خانه پدری)  و پاریس در نوسان بود.

در سال 1895 از معادن بیبموس دیدن کرد و از کوه سینت ویکتوریا بالا رفت. منظره هزارتوی معادن باید مورد توجه وی قرار گرفته باشد ، زیرا وی در سال 1897 کابینی را اجاره کرد و به طور گسترده از آن نقاشی کرد. اعتقاد بر این است که این اشکال بذرهای شروع کوبیسم بوده است.

هر چند در آن سال، درگذشت مادرش اتفاقی دردناک برای او بود ولی موجب  آشتی او با همسرش شد. سزان خانه خالی را در جاس د بوفان (خانه پدری خود) فروخت و محلی را در خیابان بولگان اجاره کرد ، جایی که یک استودیو ساخت اما همچنان رابطه او با همسرش شکراب بود، او به جایی نیاز داشت که بتواند به تنهایی به نقاشی کشیدن بپردازد.

در سال 1901 او تعدادی زمین در امتداد چمین در ارتفاعات آیکس خریداری کرد و استودیدی در آن ساخت، (که هم اکنون نیز برای بازدید عموم ازاد است) و در سال 1903 به آنجا نقل مکان کرد و در همین سال وصیت نامه ای تنطیم کرد که تمام دارایی خود را به پسرش پاول می داد و از دارایی او چیزی به زنش نمی رسید. رابطه آنها دوباره قطع شد و شایعه شده بود که زنش یادداشت های مادر سزان را سوزانده است.

او از سال 1903 تا پایان زندگی خود در استودیوی خود نقاشی می کشید و یک ماه در سال 1904 با امیل برنارد Émile Bernard ، که به عنوان مهمان در خانه می ماند ، کار می کرد. پس از مرگ سزان از این استودیو یک بنای تاریخی ساختند ( به نام آتلیه پل سزان) که بسیار مشهور شد.

“شک سزان” مقاله موریس مرلوپنتی

رویکردهای سبک شناختی و اعتقادات سزان در مورد نحوه نقاشی توسط موریس مرلوپونتی ، فیلسوف فرانسوی ، که بیشتر در ارتباط با پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم مشهور است ، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

مرلوپنتی در مقاله خود در سال 1945 تحت عنوان “شک سزانی” بحث می کند که چگونه سزان  عناصر کلاسیک هنر مانند چیدمان تصویری، چشم اندازهای تک منظره که رنگ را تلاشی برای بیان چشم انداز (پرسپکتیو) طبیعی با استفاده از بیان تمام پیچیدگی های منظره توسط دید تک پرسپکتیوی می داند را رها می کند، او می خواست اشیایی را که نقاشی می کند ببیند و حس کند ، نه اینکه به آنها فکر کند. در نهایت ، او می خواست به جایی برسد که “بینایی” نیز “لمس” شود. بعضی اوقات برای انجام یک حرکت یک ساعت وقت می برد زیرا هر ضربه باید شامل “هوا ، نور ، جسم ، ترکیب ، شخصیت ، ترکیب بندی و سبک” باشد. یک منظره برای سزان شامل 100 جلسه نقاشی بود در حالیکه یک پرتره شامل 150 جلسه نقاشی می شد.

سزان اعتقاد داشت که زمانی که مشغول نقاشی کشیدن است ، لحظه ای از زمان را ثبت می کند که دیگر نمی تواند برگردد. فضای پیرامون آنچه او نقاشی می کرد بخشی از واقعیت پر شور او بود. سزان ادعا می کرد: “هنر یک تصور شخصی است که من آن را در احساسات مجسم می کنم و از ادراک می خواهم که آن را در یک نقاشی سازمان دهد.”

میراث سزان

آثار سزان بارها توسط سالن رسمی پاریس رد شد و هنگامی که در معرض دید امپرسیونیست ها قرار گرفت توسط منتقدان هنری مورد تمسخر قرار گرفت. در طول زندگی خود سزان توسط هنرمندان جوانی که از استودیوی او دیدار می کردند استاد قلمداد می شد. در کنار کار ونگوگ و گوگن ، اثر سزان با احساس بی واسطه و ناکامل بودن ، ماتیس و دیگران را قبل از فوویسم و اکپرسیونیسم تحت تاثیر قرار داد.

پس از درگذشت سزان در سال 1906 ، نقاشی های او در یک موزه بزرگ در پاریس در سپتامبر 1907 به نمایش درآمد کارهای گذشته سزان در سالن پاییز Salon d’Automne در سال 1907  تاثیر بسزایی در جهت گیری آوانگارد در پاریس داشت و به موقعیت وی به عنوان یکی از از تأثیرگذارترین هنرمندان قرن نوزدهم و ظهور کوبیسم اعتبار بخشید. آلبرت گلیز و ژان متزینگر با الهام از سزان نوشتند.

“سزان یکی از بزرگترین کسانی است که مسیر تاریخ هنر را تغییر داده است. . . از او یاد گرفته ایم که تغییر دادن رنگ آمیزی یک شی ، تغییر ساختار آن است. آثار او بدون تردید ثابت می کند که هنر نقاشی تقلید از یک شی توسط خطوط و رنگها نیست ، بلکه شکل دادن پلاستیکی [جامد ، اما قابل انعطاف] به طبیعت است.”

ارنست همینگوی نوشتار خود را با مناظر سزان مقایسه کرد. همانطور که او در داستان جشن متحرک، توصیف می کند ،” من چیزی از نقاشی سزان یاد گرفتم که باعث می شد جملات بیش از اندازه ساده ای برای نوشته ام بیابم که همان چیزی بود که ساختار نوشته من لازم داشت.”

اکتشافات سزان در زمینه ساده سازی هندسی و پدیده های نوری باعث الهام گرفتن پیکاسو ، براک ، متزینگر ، گلیز ، گریس و دیگران شد تا دیدگاههای پیچیده تری از همان موضوع و سرانجام شکستن فرم را تجربه کنند بنابراین سزان یکی از انقلابی ترین زمینه های تحقیق هنری قرن 20 را به وجود آورد که تأثیر بسزایی در پیشرفت هنر مدرن داشت.

پیکاسو از سزان به عنوان “پدر همه ما” یاد کرد و ادعا کرد که “او تنها استاد من است!” نقاشان دیگری مانند ادگار دگا ، پیر آگوست رنوار ، پل گوگن ، کاسیمیر مالویچ ، ژرژ رولو ، پل کلی و هنری ماتیس، نبوغ سزان را تصدیق کردند.

نقاشی سزان پسر در جلیقه سرخ در سال 2008 از موزه سوئیس به سرقت رفته است. این اثر در حمله پلیس صربستان در سال 2012 کشف شد. فیلم سزان و من در سال 2016 دوستی بین این هنرمند و امیل زولا را بررسی می کند.

مارکت سزان

در می سال 1999 نقاشی سزان به نام ریدا به قیمت 60.5 میلیون دلار فروخته شد، که جزو چهار اثر گران قیمت دنیا در آن زمان بود. تا سال 2006 این گرانترین اثر بود که از یک نقاش در حراجی فروخته شده است.

یکی از نقاشی های سزان به نام بازیکنان کارت در سال 2011 به خانواده سلطنتی قطر به مبلغ 250 ملیون دلار فروخته شدکه این مبلغ بیشترین میزان برای یک نقاشی در آن زمان بود که تا سال 2017 دوام آورد تا اینکه اثر موندی داوینچی رکورد آنرا شکست.

گردآوری و ترجمه : نیما نعمانی

تهیه شده توسط آرت اکو

.

.

Leave a Comment

Your email address will not be published.