ون گوک

ونسان ونگوگ

ونسان ونگوگ نقاشی هلندی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نقاشان تاریخ هنر و یکی از هنرمندان برجسته‌ی سبک پست امپرسیونیسم شناخته می‌شود. نقاشی‌های ونگوگ به خاطر زیبایی خشن، صداقتی سرشار از احساس و رنگ‌های جسورانه تاثیری گسترده و عمیق بر هنر قرن بیستم گذاشت.

ونسان ونگوگ ( زادهٔ مارس ۱۸۵۳ – مرگ ۲۹ ژوئیهٔ ۱۸۹۰) یک نقاش پست امپرسیونیسم هلندی بود که کار او تأثیر گسترده‌ای بر هنر سده ۲۰ میلادی داشت. او از کودکی به نقاشی علاقه داشت ولی تا اواخر دههٔ دوم زندگی‌اش نقاشی نکرد. او بسیاری از کارهای شناخته‌شده‌اش را در دو سال آخر زندگی‌اش تکمیل کرد. وی در یک دهه بیش از۲٬۱۰۰ کار هنری تولید کرد که شامل ۸۶۰ نقاشی رنگ روغن و بیش از ۱٬۳۰۰ نقاشی با آبرنگ، طراحی و چاپ می‌شود.

At Eternity’s Gate – size: 80 cm x 64 cm

ونسان ونگوگ در خانواده ای طبقه متوسط رو به بالا به دنیا آمد و جوانی خود را به عنوان فروشنده آثار هنری گذراند. او پس از تدریس در آیل‌ورث و رامس‌گیت انگلستان به لاهه، لندن و پاریس مسافرت کرد. او در جوانی عمیقاً مذهبی بود و آرزو داشت کشیش شود. از سال ۱۸۷۹ به عنوان مُبلغ مسیحی در میان کارگران زغال‌سنگ در بلژیک فعالیت کرد و در آنجا آغاز به کشیدن طرح‌هایی از مردم محلی نمود. در سال ۱۸۸۵ سیب‌زمینی‌خورها را که نخستین کار مهم او شناخته می‌شود کشید. در مارس ۱۸۸۶ به پاریس رفته و با پست امپرسیونیسم فرانسوی آشنا شد. بعدها به جنوب فرانسه رفت و تحت تأثیر نور آفتاب شدید آنجا قرار گرفت. هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی به‌سر می‌برد و در تمام طول عمر خود تنها یک تابلو، یعنی تاکستان سرخ را فروخت. اما اکنون به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان سده ۱۹ میلادی در جهان شناخته می‌شود. ونگوگ شیفته نقاشی از مردم طبقهٔ کارگر مانند تابلوی سیب‌زمینی‌خورها، کافه‌های شبانه مانند تراس کافه در شب، مناظر طبیعی فرانسه، گل‌های آفتابگردان، شب پر ستاره و خودنگاره بود. وی در اواخر عمر به شدت از بیماری روانی اختلال دوقطبی و فشار روحی رنج می‌برد.

هنوز در مورد نحوه مرگ ونسان ونگوگ تردید وجود دارد، برخی معتقدند او خودکشی کرده و برخی دیگر یقین بر کشته شدن وی دارند.

کودکی و جوانی (۱۸۵۳–۱۸۸۰)

ونسان ونگوگ در ۳۰ مارس ۱۸۵۳ در زوندِرت؛ روستایی نزدیک شهر بردا در استان برابانت شمالی هلند نزدیک مرز بلژیک زاده شد. او بزرگترین فرزند زنده‌مانده آنا کورنلیا کاربنتوس و تئودوروس ونگوگ بود. پدر و پدربزرگ او کشیش و سه تا از عموهایش فروشنده آثار نقاشی بودند. نام پدربزرگ و عموی او نیز ونسان بود که به او «عمو کِنت» می‌گفت. همچنین ونسان نام برادر بزرگ‌تر وی و فرزند نخست خانواده بود که چندی پس از تولد و یک سال پیش از تولد ونسان درگذشته بود. برادر محبوب و حامی‌اش تئودوروس ونگوگ، ملقب به تئو، چهار سال پس از ونسان در ۱ مه ۱۸۵۷ به‌دنیا آمد. سپس خانواده ونگوگ دارای چهار فرزند دیگر، یک پسر به نام کور و سه دختر به نام‌های آنا، الیزابت و ویل شد. ونسان اغلب کودک ساکت و آرامی بود.

Farmhouse in Provence – size : 42 cm x 61 cm

ونسان ونگوگ در سال ۱۸۶۰ میلادی وارد دبستان روستای زوندرت شد. جایی که یک کشیش کاتولیک به ۲۳۰۰ دانش‌آموز درس می‌داد. از سال ۱۸۶۱ یک معلم خصوصی، به او و خواهرش ویل درس می‌داد تا اینکه در سال ۱۸۶۴ به یک مدرسه شبانه‌روزی به نام سنت پرولی در زونبرگ رفت. دوری از خانواده او را افسرده می‌کرد و این مسئله را در بزرگ‌سالی نیز عنوان کرد. در سال ۱۸۶۶ به یک دبیرستان به نام ویلن کلس در تلبوری رفت و در آن‌جا تحت نظر کنستانتین هایزمن، که در پاریس به موفقیت‌هایی رسیده بود، اصول نخستین طراحی را آموخت.

در سال ۱۸۶۸ ونسان ناگهان به خانه بازگشت؛ بعدها در نامه‌ای به تئو، سال‌های نخستین خود را این‌گونه توصیف می‌کند: «دوران جوانی من تیره و سرد و بی‌حاصل بود».
ونسان ونگوگ در سال ۱۸۶۹ میلادی نزد عمویش ونسان در یکی از شعبه‌های بنگاه خرید و فروش آثار هنری به نام گوپیل و شرکا در لاهه مشغول به کار شد و سپس در سال ۱۸۷۳ از طرف عمویش به لندن فرستاده شد. این دوران خوبی برای ونسان بود و در بیست سالگی از پدرش بیشتر پول درمی‌آورد. در همین دوران او عاشق دختر صاحب‌خانه‌اش آگنی لویر شد ولی از وی جواب رد شنید. ونسان به‌تدریج گوشه‌نشین شد و به دین روی آورد. پدر و عمویش او را به پاریس فرستادند. در آن‌جا بود که ونسان از اینکه با هنر مانند یک کالای مصرفی برخورد می‌کرد پشیمان شد و این روحیه را به مشتریان نیز منتقل می‌کرد تا این‌که در سال ۱۸۷۶ از کار اخراج شد.

view of the church of saint-paul-de-mausole – size : 17.5 x 23.6 inch

اعتقاد مذهبی او به تدریج شدیدتر شد تا آنجا که به انگلستان بازگشت و در یک مدرسه به صورت داوطلبانه و بدون دستمزد به تدریس مشغول شد. او تصور می‌کرد در مسیر درست زندگی قرار گرفته‌است. این مدرسه در بندر رامس گیت قرار داشت و این فرصتی بود تا ونسان چند طرح از مناظر آن‌جا بکشد. ونسان، به مدت ۱۵ ماه در رشته علوم دینی در آمستردام تحصیل کرد. او پس از ترک تحصیل و پرداختن به نقاشی، سال‌ها بعد،از این دوران ،به‌عنوان «وحشتناک‌ ترین دوران زندگی» اش نام برد.

مدتی بعد جای مدرسه عوض شد و ونسان هم به خانه بازگشت و شش ماه را در یک کتاب‌فروشی به کار مشغول بود؛ ولی این کار وی را راضی نمی‌کرد و وی بیشتر وقت خود را در اتاق پشت مغازه به طراحی و برگردان انجیل به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی می‌گذراند. در این دوران به گواهی هم اتاقی‌اش گورلیتز که آموزگاری جوان بود به شدت صرفه‌جو بود و از مصرف گوشت پرهیز می‌کرد.

landscape under a stormy – size :59.5 x 70.0 cm

ونسان ونگوگ در سال ۱۸۷۷ تصمیم داشت روحانی شود و تحصیل الهیات را در دانشگاه ادامه دهد؛ بنابراین خانواده‌اش او را به آمستردام و نزد دیگر عمویش جان که یک فرمانده نیروی دریایی بود فرستادند؛ ولی وی از تحصیل الهیات ناکام ماند و آن‌جا را ترک کرد.

ونسان مدتی در انگلستان و نیز در میان کارگران معادن زغال‌سنگ شهر بوریناژ واقع در بلژیک به عنوان مبلغ دین مسیحی فعالیت کرد.

زندگی هنری (۱۸۸۰–۱۸۹۰)

ونسان ونگوگ فعالیت هنری خود را به عنوان طراح و نقاش از سال ۱۸۸۰ میلادی و در سن ۲۷ سالگی آغاز کرد. وی پس از مواجهه با آثار ژان فرانسوا میله عمیقاً تحت تأثیر نقاشی‌های او و پیام اجتماعی آنها قرار گرفت و در همین زمان بود که طراحی را به‌صورت جدی و حرفه‌ای آغاز کرد. او از آنجا که در سن ۳۷ سالگی درگذشت، در واقع تمام آثارش را در ۱۰ سال آخر عمر خویش آفرید که شامل بیش از ۹۰۰ نقاشی، بیش از ۱۱۰۰ طراحی و ۱۰ چاپ می‌شود. برخی از پرآوازه‌ترین آنها در ۲ سال پایانی عمرش کشیده شده‌اند.

ونسان ونگوگ در ابتدا تحت تأثیر نقاشی‌های هلندی از رنگ‌های تیره و اندوهناک استفاده می‌کرد تا این‌که برادر جوان‌ترش تئو که به خرید و فروش تابلوهای نقاشی اشتغال داشت بعدها باعث آشنایی او با نقاشان دریافتگر شد. آشنایی وی با جنبش‌های امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم در پاریس پیشرفت هنری او را سرعت بخشید.

ونسان ونگوگ شیفته نقاشی از کافه‌های شبانه، مردم طبقهٔ کارگر، مناظر طبیعی فرانسه و گل‌های آفتاب‌گردان بود. مجموعهٔ گل‌های آفتابگردان او که تعدادی از آنها از سرشناس‌ترین نقاشی‌هایش نیز به‌شمار می‌آیند شامل ۱۱ اثر است. خودنگاره‌ها و شب‌های پرستارهٔ وی از دیگر نقاشی‌های برجستهٔ او به‌شمار می‌آیند.

Almond Blossom – size :73.3 cm x 92.4 cm


او دوست داشت تابلوهایش تأثیر مستقیم و قوی اوکی‌یوئه های ژاپنی را داشته باشند که آنها را بسیار ستایش می‌کرد. آرزو داشت هنر صاف و ساده‌ای بیافریند که نه تنها هنرشناسان متمول را خوش بیاید، بلکه مایهٔ شگفتی و آرامش همه انسان‌ها باشد. گفته می‌شود که «گندم‌ زار با کلاغ‌ها» آخرین اثر ون گوگ است. اما در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد.

بریدن گوش چپ

وَنسان وَنگوگ که از بیماری روانی رنج می‌برد، در دسامبر ۱۸۸۸ گوش چپ خود را با تیغ سلمانی برید. دربارهٔ اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در دو خودنگاره تصویر خود را با گوش باند پیچی شده کشیده‌است. ونگوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درست داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمی‌آورد چه بلایی به سرش آمده‌است. دربارهٔ چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو گفتمان بر سر زبان‌ها است:

Self-Portrait with Bandaged Ear – size : 60 cm x 49 cm

نخست: ونگوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوسهای ترسناک و هذیان آلود دست و پا می‌زد و به حالت روان‌پریشی نزدیک می‌شد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحمل‌ناپذیر می‌شنید تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را از شر گوش راحت کند.

دوم: روایت دیگر این است که ونگوک به یک زن روسپی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک «هدیه گرانبها» تقدیم کند و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد؛ زیرا راشل واقعاً گوش بریده را دریافت کرد.

مرگ

ونسان ونگوگ در آخرین سال زندگی خود (۱۸۹۰) به دکتر گاشه روانشناسی که کامی پیسارو به او معرفی کرده بود، مراجعه کرد. نخستین برداشت ونگوگ از گاشه که چهره‌اش را نیز کشیده‌است این بود که دکتر از خود او بیمارتر است.

روز به روز فرورفتگی و افسردگی ونسان ونگوگ عمیق‌تر می‌شد با این حال او تنها در ۲ ماه پایانی عمرش ۹۰ نقاشی برجای گذاشت. ونسان ونگوگ در ۲۹ ژوئیه ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی در اثر شلیک گلوله به شکمش زخمی شد و روز بعد در مهمان‌سرای رَوو درگذشت. ونسان آخرین احساسش را به برادر خود که پیش از مرگش بر بالین وی آمده بود این‌گونه بیان کرد: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند». شش ماه بعد تئو نیز درگذشت.

تردید در خودکشی

بر پایه باور بیشتر مردم، وی خودکشی کرده‌است؛ ولی بر پایه برخی گفته‌ها، مرگ وی در اثر شلیک گلوله از یک تفنگ معیوب توسط دو نوجوان مست صورت گرفته‌است و وی بعداً تصمیم گرفت که برای حفاظت از آنها، مسئولیت واقعه را بر عهده بگیرد. پژوهشگران معتقدند که گلوله با زاویه و نه به‌طور مستقیم به قسمت فوقانی شکم ون گوگ اصابت کرده‌است. در حالی که در صورت خودکشی انتظار می‌رود گلوله به‌طور مستقیم به فرد اصابت کند.

The Siesta – size : 73 cm x 91 cm

پژوهشگران بر پایه شواهد و نامه‌های به‌دست‌آمده معتقدند که ون‌گوگ نیت خودکشی نداشته اما زمانی که با مرگ یا خطر آن مواجه شد، خود را تسلیم مرگ کرده‌است.

در سال ۱۹۶۵ یک کشاورز، تفنگی را که ونسان ونگوگ با آن خودکشی کرد در مزرعه گندمی که ون‌گوگ برای نقاشی به آن می‌رفت در نزدیکی دهکده اُوِر سور آواز پیدا کرد. با اینکه قدمت این تپانچه و کالیبر گلوله‌های آن شبیه همان گلوله‌هایی است که ونسان ونگوگ خود را با آن کشت اما دربارهٔ اصالت این تفنگ، تردیدهای اساسی وجود دارد.

نامه‌ها


جامع‌ترین منبع اصلی برای درک ونسان ونگوگ به عنوان یک هنرمند و به عنوان یک انسان مجموعه‌ای از نامه‌های بین او و برادر کوچکترش تئودوروس ونگوگ است. آن نامه‌ها پایه همه دانش ما دربارهٔ افکار و عقاید ونگوگ هستند. تئو از نظر مالی و احساسی حامی ونگوک بود. بیشتر آنچه به عنوان افکار و عقاید هنری ونسان شناخته شده‌است، در صدها نامه فرستاده‌شده بین آنها بین سال‌های ۱۸۷۲ تا ۱۸۹۰ ثبت شده‌است. بیش از ۶۵۰ نامه از ونسان به تئو و حدود ۴۰ نامه از تئو به ونسان باقی مانده‌اند.

گرچه بسیاری از نامه‌ها تاریخ ندارند، تاریخدانان هنری می‌توانند ترتیب زمانی آنها را تعیین کنند. البته مشکلاتی هم، به ویژه برای مشخص‌کردن تاریخ نامه‌های فرستاده شده از آرل، وجود دارد. گرچه مشخص است که در این دوره ونسان حدود ۲۰۰ نامه به زبان‌های هلندی، فرانسه و انگلیسی به دوستانش نوشت. تجزیه و تحلیل دوران زندگی ونسان در پاریس سخت‌ترین دوره است. چون دو برادر با هم زندگی می‌کردند و نیازی به مکاتبه نداشتند.

Van Gogh self-portrait – size : 65 cm x 54 cm

ونسان در انزوای خودخواسته‌اش در ارل، همه اندیشه‌ها و امیدهایش را در نامه‌هایی به تئو، که به صورت خاطره‌نگاری‌های روزانه درآمده بود می‌نوشت. در این نامه‌ها رسالتی که نقاش در خود احساس می‌کرده، تلاش‌ها و کام‌یابی‌ها، تنهایی غم‌بار و آرزوی داشتن هم‌صحبتی همدل به خوبی آشکار است.

در یکی از نامه‌هایش به تئو می‌نویسد: «ایده تازه‌ای در سرم بود و این پیش‌طرحی از آن است. این بار موضوع تابلو همان اتاق خواب خودم است، اتاقی که در آن فقط رنگ است که اهمیت دارد؛ و ضمن آن که با سادگی و یک‌دستی خود شکوهی به اشیاء داده‌است، نشان می‌دهد که این اتاق چیزی جز محل خواب و استراحت نیست. خلاصه بگویم، نگاه‌کردن به این تابلو باید موجب استراحت فکر و بیش از آن آسودگی خیال شود.»

علاوه بر نامه‌های ونسان به تئو، نامه‌هایی به آنتون فان راپارد ،امیل برنار، خواهرش ویل و دیگران نیز به‌جا مانده‌اند. این مجموعه، نخستین‌بار در سال ۱۹۱۴ (میلادی) توسط همسر برادرش یوهانا ونگوک-بونگر در سه جلد به چاپ رسید و بعدها گفت آن را با ترس منتشر کرده‌است چون نمی‌خواست کارهای هنرمند در سایه زندگی‌اش قرار بگیرند. ونگوک خود از خوانندگان علاقه‌مند زندگی‌نامه هنرمندان دیگر بود و انتظار داشت زندگی آنها مطابق شخصیت هنری آنها باشد.

تئودوروس ونگوگ


برادر نزدیک و پشتیبان همیشگی ونسان، تئودوروس ونگوگ ملقب به تئو چهار سال پس از ونسان در ۱ مه ۱۸۵۷ زاده شد. کار او فروش تابلوهای نقاشی بود و باعث آشنایی ونسان با نقاشان پست امپرسیونیسم شد. تئو حتی زمانی که خود تنگ‌دست بود مخارج ونسان را می‌پرداخت و در ازای آن ونسان تابلوهایش را برای او می‌فرستاد. او مخارج سفر ونسان به ارل در جنوب فرانسه و اقامتش در آن شهر را از درآمد خود پرداخت. ونسان امیدوار بود بتواند چند سال در آن‌جا با خیال آسوده کار کند تا سرانجام روزی با فروش تابلوهایش زحمات برادرش را جبران کند. البته این آرزوی ونسان هیچ‌گاه برآورده نشد.

تئودوروس همیشه با ونسان رابطهٔ بسیار صمیمی‌ای داشت و نامه‌های بسیاری به یکدیگر می‌نوشتند. تئو در واقع تنها فردی بود که در زمان حیات ونسان او و نقاشی‌هایش را عمیقاً درک می‌کرد. او همچنین تنها کسی بود که هنگام مرگ ونسان در کنارش بود و هر کاری که از دستش برمی‌آمد برای نجات زندگی او انجام داد. تئو شش ماه پس از مرگ ونسان، در سن ۳۳ سالگی درگذشت.

ونسان ونگوگ یکی از نقاشان برجسته سبک امپرسیونیست سده نوزدهم میلادی به شمار می‌رود که تابلوهایش تاثیر فراوانی را در آثار هنرمندان پس از خود نهاد. سبک خاص ونسان ونگوگ، وضعیت روح‌ و روانی او، نقاشی از مردمان کارگر و خودنگاره‌های متعددش از جمله موارد قابل توجه در آثارش محسوب می‌شود.

تابلو سیب زمینی خورها

تابلو سیب زمینی خورها نخستین اثر برجسته ونسان ونگوگ به شمار می آید که در ۱۸۸۵ میلادی کشیده شده‌است. ونگوگ در نامه‌ای که همراه این اثر برای برادرش تئو فرستاد، درباره سیب‌زمینی‌خورها گفته بود: من تلاشم را کرده‌ام که تأکید کنم، این آدم‌هایی که در زیر نور چراغ مشغول خوردن سیب زمینی هستند، با همان دست ها که در ظرف‌ها گذاشته‌اند، زمین را کنده‌اند، این تابلو از کار سخت و اینکه چگونه غذایشان را بدست می‌آورند، سخن می‌گوید. قصد من این بود که تأثیری از یک روش زندگی کاملاً متفاوت با زندگی ما انسان‌های متمدن را نشان بدهم.

The Potato Eaters – size : 82 cm x 1.14 m

سقف کوتاه و نزدیک به ساکنان، اتاق کوچک و فقیرانه، دست و انگشتان زمخت، چهره‌های چروکیده برجسته و شبیه به یکدیگر، چین خوردگی لباس‌ها، تیرهای سقف که بیرون زده است به نوعی فشار و سختی زندگی‌شان را بازتاب می دهد. با اینکه فضا و محیط نقاشی مغلوب رنگ‌های تیره و فسرده است اما بازتاب احساسات در چهره شخصیت‌ها واضح و روشن است.

ابعاد این تابلو رنگ روغن، حدود ۱۱۴ × ۸۲ سانتی متر است و در حال حاضر در موزه ون گوگ در آمستردام هلند نگهداری می‌شود.

شب پر ستاره

تابلوی شب پر ستاره یکی از معروف‌ترین شاهکارهای ونسان ونگوگ به شمار می‌رود که در ۱۸۸۹ میلادی از پنجره اتاقش در آسایشگاه روانی در شب کشیده شده است. هر چند این تصویر در روز و به صورت ذهنی خلق شد.

The Starry Night – size : 74 cm x 92 cm

شب پر ستاره تفسیری رویایی از منظره اتاق هنرمند در آسایشگاه بود و او بعدها این منظره را در موقعیت‌های دیگری هم کشید اما تابلوی شب پر ستاره تنها نسخه‌ این نما در شب است. برخی باور دارند که این اثر درگیری‌های درونی هنرمند را روی بوم به نمایش می‌گذارد. همه چیز در این تابلو در هم آمیخته و تنها استثنای آن دهکده و عناصر معماری آن در پلان نخست هستند.

هنرمند عقیده داشت، این اثرش روزی در میان معروف‌ترین کارهای جهان قرار خواهد گرفت و همه آن را به شکست خورده بودنش می‌شناسند. باوجود این‌که سرو نمادی از جاودانگی به شمار می‌رود، برخی از تحلیلگران بر این باورند که شب پر ستاره روی نمادپردازی تاکید داشته و درخت سروی که در جلوی زمینه دیده می‌شود، نمادی از مرگ است که با خودکشی او پیوند نزدیکی دارد. در نقاشی، این درخت به آسمان می‌رسد و پیوندی مستقیم میان زمین و بهشت ایجاد می‌کند. این تفسیر نمادین از سرو به نامه‌ای به برادرش بازمی‌گردد که در آن هنرمند مرگ را به قطاری تشبیه کرده بود که با آن می‌توان به ستاره‌ها سفر کرد. این نقاشی تا به امروز به خاطر پالت رنگی زنده و حرکت گردابی عناصرش که انگار قصد دارند، مخاطب را درست به مرکز دیدگاه تخیلی هنرمند بکشند با عموم مردم و مخاطبان هنری به یک اندازه پیوند برقرار کرده است.

آفتابگردان

برخی از معروف‌ترین آثار ونسان ونگوگ هلندی، تابلوهای آفتابگردانش به شمار می روند، او ۱۲ تابلو با این موضوع کار کرد که هفت عدد از آن‌ها مشهورتر بود و در زمان اقامتش در آرل در ۱۸۸۸ میلادی کشید. پنج تابلوی دیگر محصول اقامت او در پاریس در سال پیش از آن هستند.

اگرچه ونسان ونگوگ هرگز خودش علت توجه ویژه‌اش به گل آفتابگردان را اعلام نکرد اما در نامه‌هایش سرنخ‌هایی در این باره وجود دارد. در نامه‌ای که ۲۱ آگوست ۱۸۸۸ میلادی به خواهرش می‌نویسد از اقامت پل گوگن نقاش و تندیس‌گر فرانسوی در خانه‌ زردش صحبت کرده و به علاقه‌ ویژه گوگن به تزئین خانه با گل آفتابگردان اشاره می‌کند. لازم به ذکر است که بعدها هم او از آفتابگردان به عنوان امضای شخصی‌اش بهره می‌گیرد.

کافه شبانه

این تابلو در سپتامبر ۱۸۸۸ میلادی در آرل کشیده شد، وقتی ونگوگ به آرل نقل مکان کرد، وارد دوره‌ای پرثمر از زندگی کاری‌اش شد که در آن کارهایش را با فام زرد رنگ می‌کشید. تئوری‌های زیادی در این باره وجود دارد که در این میان برخی معتقد هستند این امر حاصل مصرف بالای داروهای خاصی بود که پس از تاثیرگذاری آن‌ها، بیمار همه چیز را تا حدی مایل به زرد می‌بیند.

The Night Café -size : 72 cm x 92 cm

در تصویر این اثر، فضای داخلی یک کافه شبانه با دری در مرکز پس زمینه را می‌بینیم که از پرده نیمه باز آن می‌توان حدس زد با فضای خصوصی‌تری روبرو هستیم. پنج مشتری پشت میزهای کنار دیوارهای راست و چپ نشسته‌اند و یک پیشخدمت با کت روشن در یک طرف میز بیلیارد در وسط اتاق به چشم می‌خورد. رنگ‌های به شدت متضاد و زنده‌ای را در نقاشی ونگوگ می‌بینیم. سقف سبز و قرمز دیوارها در کنار درخشش لامپ‌های گازی و کفپوش زرد همگی مخاطب را به هیجان می‌آورند. پرسپکتیو به کار رفته نیز به طرف زمین انحراف دارد.

ونگوگ در نامه‌ای به برادرش ادعا می‌کند که این تابلو به خاطر اغراق خشونت آمیز رنگ‌ها و بافت ضخیم رنگی، یکی از زشت‌ترین کارهای او به شمار می‌رود. اگر چه امروزه این اثر را یکی از شاهکارها و یکی از معروف‌ترین کارهای این نقاش می‌دانند. چیزی که در این تابلو اهمیت زیادی دارد، ظهور اولیه اکسپرسیونیسم در نقاشی است که در آن هنرمند اثرش را با احساساتش درمی‌آمیزد و دیگر یک شاهد صرف به شمار نمی‌آید.

از نبوغ تا جنون


وَنسان وَن‌گوگ، نقاش بااستعدادی بود که برخلاف سبک‌های هنری رایج و پرطرفدار در آن دوره، به استعداد ذاتی و فطری خود بسنده کرد و توانست آثار بسیار مهمی را در تاریخ هنر جهان خلق کند. نقاشی که دوره‌های افسردگی و حملات عصبی بسیاری را پشت سر گذاشت و برای داستان بریدن گوش خود، به اندازه شهرتی که از خلق آثارش کسب کرد، معروف شد.

وَنسان وَن‌گوگ فقط در دو ماه پایانی عمرش، ۹۰ نقاشی از خود باقی گذاشت که مهمترین آنها در سه سال آخر حیاتش خلق شدند. گرچه او در زمان حیاتش در گمنامی کامل به‌ سر می‌برد، اما سال‌هاست که به‌ عنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان پست امپرسیونیسم شناخته و امروز آثارش در معتبرترین موزه‌های جهان و با نهایت دقت نگهداری می‌شود.

او در دوران زندگی کوتاه‌مدت خود جزو طبقه کارگر به حساب می‌آمد و از آن دسته هنرمندانی بود که تا زمان حیاتش هنرش شناخته‌شده نبود و آثارش به قیمت‌های بسیار پایینی به فروش می‌رسید. هرچند سال‌ها بعد آثار او را با گران‌ترین رقم‌ها در رویدادهای هنری خرید و فروش کردند، اما هنر ونگوک برای خودش حاصلی نداشت.

ون‌گوگ که از بیماری روانی رنج می‌برد در بخشی از یکی از نامه‌های خود به بردارش، خودش و بی‌توجهی به آثارش را اینگونه توصیف کرده بود که «من در دید اغلب مردم چگونه به نظر می‌رسم؟ یک فرد متوهم، یک فرد عجیب و غریب یا یک انسان نامطبوع، یا کسی که هیچ جایگاهی در جامعه ندارد و نخواهد داشت و خلاصه این‌که بی‌ارزش‌ترین موجود ممکن. حتی اگر کاملا هم این‌گونه باشد، یک روز کارهایم نشان می‌دهد که یک انسان عجیب و غریب و بی‌هویت چه‌ها در قلب خود داشته است.»

خالق آثار معروف و ماندگار «شب‌های پرستاره» و «گل‌های آفتابگردان» که ۳۰ مارس ۱۸۵۳ در شهر کوچکی در کشور هلند به دنیا آمد، در تاریخ ۲۹ جولای ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی در میان کشتزارها بر اثر شلیک گلوله‌ای که عموما گفته می‌شود خودش آن را شلیک کرده، زخمی شد و روز بعد هم درگذشت.
عمر حیات ون‌گوگ اگرچه کوتاه، اما پر از فراز و نشیب‌ بود. پدرش پیشوای روحانی پروتستان بود و سه عمو داشت که کسب و کارشان فروش آثار هنری بود. سال‌های نخست زندگی چندان باب میلش نبود. بعد از این‌که از کار کردن در فروشگاه عمویش و دلالی آثار هنری خسته شد، مسیر زندگی را به عنوان یک کشیش پروتستانی ادامه داد.

علاقه شدید او به مذهب باعث شد که در سال‌های نخست جوانی به عنوان مبلغ دین مسیحیت به میان کشاورزان و کارگران کشور بلژیک برود. در همین دوره نیز شروع به کشیدن طرح‌هایی از مردم محلی کرد و به این ترتیب به دنیای بزرگ و بی‌مرز هنر پا گذاشت. در همان دوره و در سال ۱۸۸۵ اثر «سیب‌زمینی‌خورها» را که به عنوان اولین کار مهم او شناخته می‌شود کشید.

The Bedroom – size : 72.4 cm x 91.3 cm

ون گوگ اثر «سیب‌زمینی‌خوران» را به جبران حمایت‌های برادرش تئو برای او فرستاد و در بخشی از نامه‌ای که به همراه اثر فرستاده بود، نوشت: «من تلاشم را کرده‌ام که تأکید کنم این آدم‌هایی که در نور چراغ مشغول خوردن سیب‌زمینی هستند، با همان دستانی که در ظرف‌ها گذاشته‌اند، زمین را کنده‌اند و این تابلو از کار سخت آنها و این‌که چگونه غذایشان را به‌دست می‌آورند سخن می‌گوید.»
در واقع می‌توان گفت که او نقاشی را با حمایت‌های مالی بردارش به صورت حرفه‌ای در بروکسل و پاریس یاد گرفت. در مارس ۱۸۸۶ به پاریس رفت و بعدا به شهر آرل در جنوب فرانسه نقل مکان کرد.

زندگی در پاریس تأثیر بسزایی در زندگی هنری ونگوگ داشت. درست در زمانی که پاریس مهد هنر شده بود، او در این شهر زندگی و مهم‌تر از همه به صورت جدی و متعدد نقاشی می‌کرد. در این دوره آثار ون‌گوگ متأثر از محیطی که در آن قرار گرفته بود، روشن‌تر و خوش‌رنگ‌تر می‌شد. او با استفاده از تکنیک بازی رنگ‌ها، رنگ‌های متضاد و جیغ را در کنار هم قرار می‌داد و همین موضوع هم بعدها منجر به منحصر به فرد شدن آثارش شد.

به طور کلی به تصویر کشیدن طبیعت و به‌ویژه مزرعه‌های گل آفتاب‌گردان، زندگی مردم در شهر و کافه‌ها و کشیدن پرتره بخش زیادی از آثار ونسان ونگوگ را به خود اختصاص داده بود.
«گل‌های آفتاب‌گردان»، از جمله آثاری است که در دوران مثبت‌اندیشی ونگوگ کشیده شده است نیز از معروف‌ترین آثار او و مهمترین نقاشی‌های تاریخ هنر جهان محسوب می‌شود.

این تابلو زمانی که ونگوگ منتظر «پل گوگن» بود تا با همراهی او به عنوان استاد، یک گروه هنری راه بیندازد، خلق شد. «گل‌های آفتابگردان» قرار بود به‌عنوان نماد دوستی، گوگن را تحت تأثیر قرار دهد، اما شرایط به‌گونه‌ای که ونگوگ هرگز تصور نمی‌کرد، پیش رفت.

«گل‌های آفتابگردان» اهمیت ویژه‌ای برای ونگوک داشت. او هفت نسخه از این تابلو را کشید. برای او رنگ زرد به معنی شادی و خوشبختی بود. گل آفتابگردان در ادبیات هلند، نمادی از فداکاری و وفاداری است. این گل در مراحل مختلف پژمرده شدن، چرخه زندگی و مرگ را به مخاطب یادآوری می‌کند.
«هواخوری زندانیان» از دیگر آثار مشهور ونگوگ است که به نوعی فکر ناآرام و مغشوش خودش را به تصویر کشیده است. این اثر در سال ۱۸۹۰ و در زمانی خلق شد که ونگوگ به شدت افسرده بود.

حلقه‌ای از زندانیان که در حیاط زندان آهسته قدم برمی‌دارند در حالی که چندین نفر بر اعمال آن‌ها نظارت می‌کنند به بهترین نحو ممکن طرز فکر هنرمند را که درگیر روزمرگی شده القا می‌کند. تصویر به حدی گویاست که حتی می‌توان صدای کشیده شدن پوتین‌های روی زمین را شنید.

Prisoners Exercising – size : 80 cm x 64 cm

نکته‌ای که در این نقاشی بیش از هرچیزی جلب توجه می‌کند حضور یک فرد در میان حلقه زندانیان است که با صورت بیمارگونه خود به بینندگان نگاه می‌کند؛ این فرد در حقیقت خود «‌ونسان ونگوگ» است.
ون‌گوگ در فوریه ۱۸۸۸ درست زمانی که از تنهایی شدید رنج می‌برد، به «آرل» سفر کرد. او قصد داشت یک گروه از هنرمندان را در خانه زردرنگی که اجاره کرده بود، گردهم آورد. او در بهار همان سال از «پل گوگن» نقاش پست‌امپرسیونیست فرانسوی، برای پیوستن به این طرح دعوت کرد.

ونسان تابستان را به کشیدن نقاشی‌های متعدد سپری کرد تا به گوگن نشان دهد چه توانمندی‌هایی دارد. گوگن سرانجام در اکتبر به ارل رسید، اما اتفاق‌ها آن‌طور که ونگوک تصور می‌کرد، پیش نرفت؛ با این‌که گمان می‌رفت آن‌ها زوج هنری مناسبی برای هم باشند، به این نتیجه رسیدند که خیلی کم با هم تفاهم دارند.

گوگن درباره رابطه‌اش با ونگوگ گفت، مسلماً در زمینه نقاشی با هم به تفاهم نمی‌رسیم. ونگوک نیز انتقادهای گوگن را «عذاب‌آور» دانست و همین باعث شد او ثبات روانی خود را تا حد زیادی از دست بدهد. اما بدتر از آن، این بود که گوگن او را در ماه دسامبر رها کرد و رفت.

ون‌گوگ در طول زندگی دوره‌های افسردگی و حملات عصبی بسیاری را پشت سر گذاشت. گفته می‌شود نشانه‌هایی که در او مشاهده می‌شد، علائم اختلال دوقطبی بود.

او در ۲۳ دسامبر ۱۸۸۸ با تیغ به سمت گوگن حمله کرد، اما ناگهان ایستاد و راهش را عوض کرد. گفته می‌شود همان شب، گوش خود را برید و اگر مردم پلیس را خبر نکرده بودند، از خونریزی جان خود را از دست داده بود. برخی دیگر از تاریخ‌پژوهان هنر بر این باورند که ون‌گوگ گوش خود را در دوئل با دوستش از دست داد.

فوریه سال ۱۸۸۹ مردم آرل از مقامات خواستند تا ونگوگ در یک آسایشگاه روانی بستری شود. به این ترتیب، ونگوگ بدون این‌که وسیله‌ای برای نقاشی یا کتاب در اختیارش باشد، در یک اتاق حبس شد. اما مدتی بعد ونگوگ را به آسایشگاه روانی دیگری منتقل کردند و او توانست تا اندازه‌ای توهمات خود را کنترل کند.

برخی از معروف‌ترین نقاشی‌های ونگوگ در طول سه سالی که در این بیمارستان بستری بود خلق شدند که از جمله آن‌ها می‌توان به اثر «شب پرستاره» اشاره کرد.

ونگوک «شب پرستاره» را که اکنون یکی از شاهکارهای پرطرفدارش است، با نگاه کردن به آسمان شب از پنجره آسایشگاه روانی کشید؛ اما همیشه از آن به‌عنوان یک اثر ناموفق یاد می‌کرد. او در نامه‌هایی که به برادرش نوشت، درباره‌ این اثر گفت: «این اثر با من حرف نمی‌زند، حتی یک ذره هم خوب نیست.»

این در حالی است که اثر «شب‌های پرستاره» این هنرمند هم‌اکنون یکی از شاهکارهای هنری جهان محسوب و به‌عنوان یکی از نمادهای هنر نوگرای اروپا نیز شناخته می‌شود.


جدال میان ون گوک و جنونی که گریبان‌گیرش شده بود در نهایت به نفع بیماریش تمام شد و به همین خاطر هم روز به روز فرورفتگی و افسردگی او عمیق‌تر می‌شد. سرانجام در ۲۹ جولای ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی در میان کشتزارها، گلوله‌ای به سینه او شلیک شد و روز بعد در مهمان‌سرای «روو» درگذشت. تصور عمومی بر این است که او خود گلوله را به سینه‌اش شلیک و خودکشی کرده است.
آثار ونسان ونگوگ به بیش از ۲۰۰۰ اثر هنری می‌رسد اما نقاشی‌های معروف و شاهکارهای جاودانه‌‌ی او به خاطر استفاده از رنگ‌های زنده، بازتاب زندگی کارگران، طبیعت و اضطراب‌های درونی وی از شهرت زیادی برخوردار هستند.

تهیه شده توسط آرت اکو

Leave a Comment

Your email address will not be published.