فوویسم در واقع، اقدام تازه و قاطع نسلی جوان در کاربست آزادانه رنگ با تکیه بر کارهای ون گوگ،گوگن و سورا بود. آنها در آثار سورا و سینیاک رنگ خالص را یافتند و توانستند تصدیق غریزه هنری را از ون گوگ بیاموزند.
فوو که به معنی جانور وحشی و درنده است از آن رو به این سبک اطلاق شده که منتقدی به نام “لویی ووسل” به هنگام دیدار از نمایشگاه سالانه پاییزی پاریس به سال 1905میلادی به تندیسی به سبک تندیسهای “دوناتللو” (هنرمند مجسمه ساز مشهور در دوره رنسانس) برخورد که در میان تابلوهای نقاشی با رنگهای درخشان و با ضربات قلم خشن، تند و بی ظرافت قرار گرفته بود. او با دیدن این تندیس چنین عنوان کرد: ” دوناتللو در میان جانوران درنده (فووها).
از این پس نقاشان و هنرمندان این گروه که اکثرشان شاگردان ” گوستاو مورو” بودند گروه خود را “فوو” خواندند. مورو با اینکه نقاشی سمبولیست بود، هرگز تلاش نکرد شاگردانش را به پیروی از شیوه خود مجبور سازد . او شاگردانش را کاملا آزاد می گذاشت و آنان را تشویق به مطالعه و بررسیهای شخصی می کرد. آنان را به درون جامعه می فرستاد تا شخصا موضوعات مورد علاقه شان را تجربه کنند و موزه لوور را نیز محلی مناسب تر از آتلیه برای آموزش نقاشی می دانست. شاگردان مورو در لوور به کپی از آثار هنرمندان بزرگ اروپا می پرداختند تا با شیوه و اسلوبهای استادان بزرگ اروپا آشنا شوند. علاوه بر آن مورو شاگردانش را تشویق می کرد تا با دیدی جستجوگرانه و نگاهی عمیق به عناصر بصری هنرهای غیر اروپایی توجه کنند. این آزادی عمل باعث شد نقاشان بزرگی از آتلیه او برخیزند، کسانی که تاثیرات عمیقی بر نقاشی قرن بیستم گذاشتند.
کسانی چون “هانری ماتیس” ، ” ژرژ روئو”و “آلبر مارکه” از شاگردان مورو بودند که همگی بعدها به هم پیوستند و در فعالیتهای نمایشگاه های گروهی با یکدیگر همکاری کردند و با بهره گیری از تجربیات یکدیگر گروه فوو را تشکیل دادند. از دیگر نقاشانی که با این جنبش هنری همکاری داشتند می توان از “موریس دو ولامینک” ، ” آندره درن”، ” جرج براک” و ” کیز وان-دونگ” اشاره کرد.
نقاشان فوویسم، در پاریس به سال 1905 بر علیه نقاشان امپرسیونیست نمایشگاهی برپا کردند.
اعلامیه ماتیس به عنوان رهبر گروه فوویسم
«فوویسم، یوغ ستمگری مکتب تجزیه کاری را شکست» او پیوسته بر این باور بود که «هنر باید پویا باشد، نه ایستا» ماتیس بیشتر از هر چیزی به دنبال نحوه بیان بود، و اذعان می کرد که «نمی توانم بین احساسی که برای زندگی دارم و نحوه بیان آن تمایزی قائل شوم» .
ماتیس و دوستانش تصویر را به عنوان یک «فضای معنوی» می پنداشتند و سعی می کردند که ارتباط عمیق تری را با چنین معنویتی ایجاد کنند. از هرگونه سه بعدی نمایی دوری کرده و اذعان داشتند که شکل های طبیعی باید از یک نظم معنوی تصویر پیروی کنند. نور باید به واسطه رنگ بیان شده و گستره تصویر باید با قطعات رنگی صریح مفصل بندی شود؛ زیرا به مدد رنگ های صریح و خالص است که می توان به حداکثر بیان دست یافت.
زیبایی شناسی فوویسم
در زیبایی شناسی فووها، ویرانی شئ، دوشادوش آفرینش نظم شکلی پیش می رود. آنها موضوع را مهم می شمارند ولی نه برای دستیابی به شباهت، بلکه به خاطر انگیزه تصویری و شاعرانه، و یا به قول ماتیس، به خاطر «تکانی» که دریافت می کند، و در این صورت است که عناصر انتزاعی تشکیل دهنده گستره تابلو تنها محمل های بیان می شوند. نقاشان فوویست خواستهای درونی خود را به بازتاب دادن واقعیت بیرونی ترجیح میدادند.
آنها آثار خود را با استفاده از رنگهای خالص و شفاف به گونهای پرخاشگرانه، پرشور، غیرواقعی و زمخت خلق میکردند. عنصر رنگ در آثار فوویست بویی فردی و شخصی دارد. هنرمندان این مکتب با وجود اینکه در استفاده از رنگ قانونشکنی کردهاند، ولی در مورد شکل کلی و تناسبات اجزای تصویر همچنان به طبیعت وفادار ماندهاند. آنان در آثار خود دورگیریهای زمخت و رنگهای تند و نامتعارف و شکلهای سادهشده به کار میبردند و از سهبعدنمایی و سایهروشنکاری پرهیز میکردند. از مهم ترین دستاورد فوویستها استقلال رنگ و فرم در آثارشان بود.
از ویژگیهای بارز و برجسته فووها بهره گیری جسورانه از رنگهای درخشان، خالص، تند و پر کنتراست در کنار یکدیگر است. آنها این رنگهای تند را با ضربات قلم خشن و پر تحرکشان محکم و قدرتمند به کار می بردند .
در آثار بعضی از این هنرمندان توجه به ارزشهای تزیین گرایانه نقوش و استفاده از خطوط کناره نمای قوی و پرکنتراست دیده می شود.
فووها همچنین تحت تاثیر هنرهای غیر اروپایی تصویرگر اشکالی جدید شدند که تا حد زیادی با فرهنگ اروپایی بیگانه بود ولی از طریق این اشکال راههای جدیدی برای بیان احسسات و عواطف خود می یافتند.
کندهکاری های چوبی و ماسکهای آفریقایی، صورتک ها و تندیس های آمریکای لاتین، نقوش آرابسک کاشیکاری ها و پارچه ها و قالیهای کشورهای اسلامی از جمله اشکالی بودند که هنرمندان فوو به کار می گرفتند.
آثاری که فووها با استفاده از این شیوه خلق می کردند سرشار از سرزندگی و شادابی همراه با جنبش و ابتکار بود و نشاطی وصف ناپذیر را به بیننده القا می کرد.
در جنبش هنری فوو نمی توان شیوه اجرایی و مضمون خاصی را دنبال کرد که همه هنرمندان خود را ملزم به اجرای آن بدانند، بلکه امری که بیشتر از همه آنان را در کنار یکدیگر به هدفی واحد می خواند انگیزه، ذوق و سلیقه، تواناییها و علایق هنری مشترک بود. مضامین قالب در این شیوه هنری همچون سبک امپرسیونیستها منظره پردازی ، طبیعت بیجان، تک چهره نگاری و پیکره پردازی بود.
فووها به همان رهایی در رنگ دست یافتند که گوگن، ون گوگ ، سورا و دیگر نقاشان پست امپرسیونیست به طرق مختلف سعی کردند به آن برسند.
البته باید به این امراشاره کرد که اهداف فوویستها و پست امپرسیونیست ها از یکدیگر متفاوت بود. ولی نتیجه ان شد که در هر دوی این جنبشهای هنری، رنگ حرف اول را زد و خط وسیله بیانی در خدمت رنگ شد. رنگهای ترکیبی در سبک فوویست مفهومی ندارند. آنها می خواستند رنگهای تند و خالصی را که از تیوپ بیرون می آید مستقیما روی تابلو به کار گیرند .
اگرچه فوویسم از پاریس سر برآورد و با گردهم آیی نقاشان فرانسوی ایجاد شد ولی در مدت زمان کوتاهی هنرمندان زمان خود را تحت تاثیر قرار داد و بسیاری بدین شیوه پرداختند. عمر این شیوه هنری چنان طولانی نبود و تقریبا تمامی هنمرندان این جنبش هنری در مدتی کوتاه به دنبال سبکها و تجربیات شخصی خود رفتند و هریک استعداد و توانایی خود را در جهتی به محک آزمایش گذاشتند.
زیبایی شناسی خاص فووها، خصوصا در باب رنگ و فرم، حرکتهای نوینی را در هنر مدرن قرن بیستم ایجاد کرد. در این میان بیش از همه، هنرمندان اکسپرسیونیست از نظریات و تجربیات این سبک هنری بهره بردند.
هدفهای ماتیس و دوستانش را می توان چنین خلاصه کرد:
تصویر, یک “فضای معنوی” است; از هر گونه سه بعدنمایی باید دوری جست; شکلهای طبیعی باید از نظم معنوی تصویر پیروی کنند; نور باید به واسطه رنگ بیان شود گستره تصویر باید با قطعات رنگی صریح مفصل بندی شود زیرا به مدد رنگهای صریح و خالص است که ” حداکثر بیان” به دست می اید. به زبان نقاشی “بیان” و “آرامش” مفاهیمی مترادف اند چرا که به قول ماتیس :
“بیان در روش تفکر من عبارت از بازتاب انفعالات باز تابنده بر یک چهره و یا آشکار شده توسط حرکات و اشارات شدید نیست. کل آرایش تابلوی من بیانگر است… . ترکیب بندی یعنی هنر آرایش عناصر مختلفی که نقاش برای بیان احساسهایش در اختیار دارد… . یک اثر هنری به هماهنگی کل نایل میشود”.
اوج فعالیت فووها از ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۷ بود پس از آن هر یک به راهی رفتند و گروه از هم پاشیده شد تعدادی از اعضای گروه جذب سبک اکسپرسیونیسم شدند و گروهی در سال ۱۹۰۸ به کوبیستها پیوستند.
جنبش فوویسم و کاربرد اغراق آمیز رنگ های غیر طبیعی و تند در نقاشی
جنبش فوویسم جزو اولین سبکها و شیوههای هنری قرن بیستم میلادی است که با وجود عمر کوتاه، تحولاتی چشمگیر در هنر این قرن برجای گذاشت. فوویسم یعنی «دَدگری» یا «وحشیگری» و کلمهای فرانسوی است که به تمسخر برای نمایشگاه گروهی از نقاشان فرانسوی توسط یک منتقد بکار رفت.
دوناتللو در میان وحوش
داستان از این قرار بود که در سال ۱۹۰۵ میلادی گروهی از هنرمندان پیشتاز در پاریس یک نمایشگاه نقاشی برگزار کردند. آثار آنها مزین به رنگهای نامتعارف، پرخاشگرانه و زمخت بود که از نظر مخاطبان بسیار عجیب و غریب به نظر میرسید.
در میان این تابلوها مجسمهای با وقار و متانت کلاسیکی از دوناتللو مجسمهساز سبک کلاسیک رنسانس نیز قرار داشت که باعث دلخوری یکی از منتقدین بنام «لوئی ووسل» شد و درباره آن نمایشگاه نوشت: «دوناتللویی در میان وحوش فووها». او به وضوح آن نیم تنه کلاسیکی را به تابلوهای با رنگهای زننده آثار موجود در نمایشگاه ترجیح میداد. اما آن هنرمندان از این توهین خوششان آمد و خود را فوو به معنای وحشی یا حیوان و جانور وحشی نامیدند.
از نظر آنها کلمه «جانور وحشی» مانند یک ستایش و تعریف بود. اصلا قرار بود که رنگ نقاشیهایشان به چشمها یورش برد. آنها مانند هنرمندان اکسپرسیونیست اعتقاد داشتند که درک ایدههای نو دشوار است فقط به خاطر اینکه نامانوساند. فووها رویکرد سیاسی یا اجتماعی نداشتند، آنها معتقد بودند که باید بیش از ذائقه و سلیقه اجتماعی، دیدگاههای شخصیشان را بیان کنند. هنرمندان جنبش فوویسم میکوشیدند تا درونیات خود را بجای واقعیات بیرونی بازتاب دهند.
آنها هنرمندان جسوری بودند که شجاعانه با جلوههای رنگهای اصلی دست به ابتکار و ایجاد حرارت در تابلو میزدند. آنها رنگهای تند را با ضربههای قدرتمند و خشن به کار میبردند و از خطوط تیره و پرکنتراست برای دورگیری سطوح استفاده میکردند. نقاشان جنبش فوویسم در آثارشان چندان به موضوع پیش رویشان وفادار نبودند، بلکه تنها در پی چیدمان رنگها بر رروی سطح دوبعدی بوم بودند.
به عبارت دیگر رنگ، موضوع نقاشی سبک فوویسم شد، یعنی آسمانی که در واقعیت به رنگ آبی است در تابلوی یک نقاش فوو به خاطر برآورده کردن نیاز تابلو میتواند قرمز، سبز و … باشد.
چیزی که در نقاشیهای جنبش فوویسم اهمیت دارد ترکیببندی و هارمونی میان رنگها در تابلوست. بنابراین طراحی و فرم عناصر تصویر نیز تا حدودی نامشخص و نامفهوم به نظر میرسند، در نتیجه اثر نقاشی تبدیل به صفحهای پر از لکههای رنگی میشود. لکههای رنگی تخت و دوبعدی که باعث میشد قوانین سنتی نقاشی از جمله پرسپکتیو نیز از بین برود.
هنری ماتیس، موریس ولامنک و آندره دُرَن مطرحترین هنرمندان سبک فوویسم بودند. همگی آنها نقاشان با استعداد جوانی بودند که میخواستند تجربه کنند و از رنگهای تند و سطوح تخت استفاده میکردند.
برجسته ترین رهبر جنبش فوویسم
هنری ماتیس: وی از برجستهترین عضو گروه و به عنوعی رهبر فوویسم بود. او از رنگهای شاد و نشاط انگیز استفاده میکرد. ماتیس گفته است: “آنچه در رویای من از هنر وجود دارد عاری از سوژههای آزاردهنده و یاسآور است. هنر شبیه صندلی راحتیای برای استراحت و آرامش است”.
ماتیس علاوه بر کاربست رنگهای پرقدرت و با شدت و خلوص زیاد، عناصر تصویری تابلوهایش را نیز بسیار سادهسازی میکرد. او استفاده از سطوح تخت و دوبعدی و رنگهای متضاد را از گوگن اقتباس کرد.
پرده “هماهنگی در رنگ سرخ (اتاق سرخ)” نیز کوششی است در نمایش تضاد رنگهای گرم و سرد و خطوط ساده و خلاصه شده منحنی و مستقیم. رنگها در آثار ماتیس یکی در میان گرم و سردند که باعث میشود چشم بیننده به سرعت روی بوم حرکت کند و گویی بازی گوشانه از دست حیواناتی وحشی میگریزد.
او تنه درختان را با خطوط منحنی ساده و به رنگ آبی سبز میکشید و در صورت نیاز به رنگی سرد شاید شکافی آبی رنگ در درختی نارنجی ایجاد میکرد و یا پنجرههای سبز در خانهای به رنگ قرمز روشن به تصویر در میآورد!
هنری ماتیس با متکی بر جنبش فوویسم، به جای استفاده از رنگهایی که زندگی واقعی را نشان دهند، آنها را به گونهای آهنگین و موزون به کار میبرد تا هارمونی بصری ایجاد کند. او میگفت: “نمیتوانم طبیعت را بردهوار کپی کنم، باید آن را تفسیر کنم و به رنگ و بوی نقاشی درآورم. وقتی ارتباط همه رنگمایهها را دریابم نتیجه چیزی نخواهد شد جز هارمونی جانداری از رنگها، هارمونی که بی شباهت به تصنیفهای موسیقایی نیست”.
رنگهای خامهای موریس ولامنک
ولامنک از اعضای اصلی جنبش فوویسم بود. نحوه رنگ گذاری او با ضخامت زیاد انجام میشد، آنقدر ضخیم که که گاهی شبیه خامه روی کیک بود تاجایی که گاهی برای اغراق در رنگهایش تیوب را مستقیما روی بوم میفشرد. ولامنک نیز مانند ماتیس رنگها را موزون و آهنگین کنارهم میگذاشتند، اما باز هم رنگها جنگنده و پرشور و حرارتند مانند شکافی آبی رنگ در درختی نارنجی و یا پنجرههایی سبز در خانهای به رنگ قرمز روشن. اما او مانند ماتیس پرسپکتیو را به طور کامل رد نمیکرد و گاه عمقی اندک به آنها میداد.
آندره دُرن: از دیگر رهبران جنبش فوویسم در اروپا بود که در نقاشی های خود رنگهای تند و سطوح تخت به کار میبرد. او به همراه ماتیس در جنوب غربی فرانسه جنبش فوویسم را به راه انداختند. رنگگذاریهای او مانند ضرب قلمهای ونگوگ است. انگار کوهها و عناصر طبیعت به صورت مواج هستند. اشکال هندسی که دُرن از ترکیب آنها مناظر را به تصویر کشیده نیز تاثیرات سزان را نشان میدهد.
سرانجام آثار فووها مقبولیت عام یافت، در واقع بیشتر آنها در طول حیات خود مشهور شدند. اما چندی نگذشت که هریک از آنان به شیوهای یکسره متفاوت گرایش پیدا کردند. هرچند دوره فعالیت این هنرمندان تحت عنوان فووها بسیار کوتاه بود، اما تجربیات و دستاوردهای آنها در زمینه رنگ و فرم، حرکتهای جدیدی در هنر این قرن به وجود آورد و تاثیری عمیق بر ایجاد و گسترش جنبشهای بعدی به خصوص سبک اکسپرسیونیسم گذاشت.
تهیه شده توسط آرت اکو