پیسارو

کامی پیسارو

کامی پیسارو (تولد 10 جولای 1830 مرگ 13 نوامبر 1903 ) نقاش امپرسونیست و پست امپرسیونیسم دانمارکی-فرانسوی در جزیره سینت توماس  St Thomas متولد شد.

اهمیت آثار او به خاطر همکاری های وی با جنبش های امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم است. پیسارو نزد استادان بزرگی همچون گوستاو کوربه Gustave Courbet و ژان باپتیست کامی کورو  Jean-Baptiste-Camille Corotآموزش دیده است. پیسارو بعدها در سن 54 سالگی زمانی که به سبک نئو امپرسیونیست روی آورد در کنار ژرژ سورا  Georges Seurat و پل سینیاک Paul Signac کار می کرد.

در سال 1873 به تاسیس جامعه ای از 15 هنرمند کمک کرد و به شخصیت اصلی آن جامعه تبدیل شد. جان رولد تاریخ دان ،پیسارو را ریش سفید نقاشان امپرسونیست می نامد، نه تنها به این دلیل که او از همه مسن تر بود بلکه به دلیل خرد و شخصیت متعادل، مهربان و خونگرم او. پل سزان در مورد او گفته است : “او برای من پدر بود. مردی برای مشورت و کمی شبیه خدا.” همچنین از شاگردان او می توان به گوگن هم اشاره کرد. پیر آگوست رنوآر Pierre-Auguste Renoir با نمایش آثار خود از انسان عادی از کار خود به عنوان انقلابی یاد می کرد، در حالیکه پیسارو اصرار داشت افراد را در طبیعت بدون مصنوعات و ابهت نقاشی کند.

پیسارو تنها هنرمندی است که آثار خود رادر هر هشت نمایشگاه امپرسیونیست پاریس از 1874 تا 1886 به نمایش گذاشته است. او نه تنها برای امپرسیونیست ها بلکه برای هر چهار پست امپرسونیست بزرگ (سزان، سورا، گوگن و ونگوگ) نقش استاد را داشته است.

سال های اولیه

جیکوب آبراهام کامی پیسارو در 10 جولای 1830 در جزیره سینت توماس از پدری یهودی اهل پرتغال (که ملیتی فرانسوی اختیار کرد) متولد شد. مادرش یک یهودی فرانسوی اهل جزیره سینت توماس بود. پدرش تاجری بود که به فرانسه آمده بود تا سری به مغازه عموی مرحومش بزند که با زن عموی خود ازدواج کرد. این ازدواج در جامعه کوچک یهودیان سینت توماس سروصدا به پا کرد زیرا طبق قوانین یهود ازدواج با زن عمو ممنوع است. در سال های بعد هر چهار فرزند او به این دلیل در دبستان سیاه پوستان تحصیل کردند. پس از مرگ وی، وصیت نامه اش تصریح می کرد که املاک وی به طور مساوی بین کنیسه و کلیسای پروتستان سینت توماس تقسیم شود.

وقتی کامی دوازده ساله شد، پدرش او را به مدرسه شبانه روزی در فرانسه فرستاد. او در آکادمی ساواری در پاسی  Passy نزدیک پاریس تحصیل می کرد. زمانی که دانشجوی جوانی بود تحت تاثیر استادان هنر فرانسه قرار گرفت. خود مونسیر ساواری زمینه ای قوی در طراحی و نقاشی در او ایجاد کرد و به او پیشنهاد کرد که هنگام بازگشت از سینت توماس از طبیعت نقاشی بکشد، کاری که او در 17 سالگی انجام داد. با این حال پدرش شغلی به عنوان کارمند در اداره حمل بار به او داد. او در طی 5 سالی که در این شغل ماند از هر فرصتی برای نقاشی کردن استفاده می کرد.

هنگامی که پیسارو 21 ساله شد، هنرمند دانمارکی فریتز ملبای  Fritz Melbye که آن زمان در سینت توماس زندگی می کرد، به او انگیزه داد که نقاشی را به عنوان یک حرفه تمام وقت انتخاب کند و استاد و دوست او شد. پس از آن پیسارو خانواده و شغل خود را رها کرد و در ونزوئلا مشغول زندگی شد، جاییکه او و ملبای دو سال آینده را به عنوان نقاش در کاراکاس و لاگوایرا کار می کردند. او هر چه را می توانست ( از مناظر گرفته تا روستاها) نقاشی می کرد. در سال 1855 دوباره به پاریس برگشت و در آنجا به عنوان دستیار آنتوان ملبای (برادر فریتز) شروع به کار کرد.

زندگی در فرانسه

پیسارو در پاریس به عنوان دستیار نقاش معروف دانمارکی آنتوان ملبای  Anton Melbye شروع به کار کرد. وی همچنین در مورد نقاشی سایر هنرمندانی که سبک او را تحت تاثیر قرار داده بودند شروع به مطالعه کرد، استادانی مانند : کوربه  Courbet، چارلز فرانسوا دابینی  Charles-François Daubigny، میلت Jean-François Millet و کورو Corot.

پیسارو همچنین در کلاس های مختلفی که استادان در آنجا تدریس می کردند، در مدارسی مانند École des Beaux-Arts  و  Académie Suisse ثبت نام کرد. جان رولد تاریخ دان اظهار داشت : ” که پیسارو سرانجام متد تدریس آنهارا خفه کننده یافت.”، این امر او را برآن داشت تا به دنبال شیوه های دیگری باشد و به آثار کورو روی آورد.

سالن پاریس و نفوذ کورو

نقاشی های اولیه او مطابق با استاندارد های آن زمان برای نمایش در سالن پاریس (به عنوان قطب هنر آن زمان) بود، سالنی که سنت های آکادمیک حاکمه در ارزشگذاری یک اثر هنری را تایید می کرد. نمایشگاه سالیانه سالن پاریس اساسا تنها بازار بازدید از آثار هنرمندان جوان بود. در نتیجه پیسارو به روش سنتی برای جلب توجه کمیته رسمی سالن، کار می کرد.

در سال 1859 اولین نقاشی اش پذیرفته و به نمایش درآمد. نقاشی های دیگر او در آن دوره تحت تاثیر کامی کورو بود که استادش بود. او و کورو هر دو عاشق صحنه های روستایی و منظره های طبیعت برای نقاشی بودند. تحت تاثیر کورو بود که پیسارو نقاشی در فضای باز را الهام گرفت، که به آن پلین ایر plein air نیز می گویند. ریوالد می نویسد : “پیسارو، کورو را همراه با آثار گوستاو کوربه یافت و از آنها تحت عنوان “اظهاراتی از حقیقت تصویری” در نوشته هایش یاد می کند. ژان فرانسوا میلت یکی دیگر از کسانی بود که پیسارو از او الهام گرفته است، به خصوص اثر ” احساس زندگی روستایی” .

استفاده از عناصر طبیعی در فضای باز

در این دوره پیسارو شروع به درک اهمیت بیان زیبایی های بی آلایش طبیعت ، به روی بوم کرد. پس از یک سال اقامت در پاریس، او شروع به ترک شهر و نقاشی در حومه آن کرد تا واقعیت روزمره زندگی روستایی را  به تصویر بکشد. او حومه فرانسه را “زیبا” و “قابل نقاشی” می دانست. در آن زمان فرانسه بیشتر کشاورزی داشت و به عصر طلایی دهقانان معروف بود. پیسارو بعدها تکنیک نقاشی در فضای باز را برای کارآموز خود اینگونه شرح می دهد:

همزمان بر روی آسمان، آب، شاخه ها، زمین کار کنید و همه چیز را به طور برابر ادامه دهید و بی وقفه کار کنید تا زمانی که به آن چه می خواهید دست پیدا کنید. با سخاوت و بی تردید نقاشی کنید زیرا بهتر است اولین برداشت (از نظر بصری) را از دست ندهید.

کورو نقاشی هایش را در استودیویش کامل می کرد و اغلب آنها را با توجه به عقاید خود اصلاح می کرد. با این وجود پیسارو ترجیح میداد نقاشی های خود را در فضای باز، اغلب در یک جلسه به پایان برساند، این کار احساس واقعی تری به آثار او می داد. در نتیجه گاهی اوقات از هنر او به عنوان مبتذل انتقاد می شد، زیرا او آنچه می دید نقاشی می کرد نظیر طوقه ها و بوته ها، تپه ها، زمین ، درختان در مراحل رشد. به گفته یکی از منابع، چنین جزئیاتی معادل هنر امروزی است که سطل های زباله یا بطری آبجو را در حاشیه خیابان نشان می دهد. این تفاوت سبک اختلاف نظرهایی را در بین پیسارو و کورو ایجاد کرد.

مونه، سزان و گیومین

در سال 1859 پیسارو هنگام تحصیل در مدرسه Académie Suisse  با تعدادی از هنرمندان جوان که به نقاشی واقع گرایانه روی آورده بودند آشنا شد. در میان آنها کلود مونه Claude Monet ، آرماند گیومین  Armand Guillaumin و پل سزان بودند. آنچه که آنها در آن با هم اشتراک نظر داشتند نارضایتی از دستورالعمل های سالن پاریس بود. آثار سزان در آن زمان توسط دیگران در آکادمی مورد تمسخر قرار می گرفت، ریوالد می نویسد : “سزان در آخرین سال های زندگی هم هرگز همدردی و درکی را که پیسارو به او داده بود را فراموش نکرد.”

به عنوان عضوی از گروه پیسارو از اینکه می دانست تنها نیست احساس آرامش داشت و دیگران نیز به همین ترتیب با هنرشان دست و پنجه نرم می کردند. پیسارو در مورد اهمیت به تصویر کشیدن افراد در طبیعت با این گروه به توافق رسید و علی رغم آنچه سالن پاریس برای نمایشگاه درخواست کرد، از هرگونه مصنوعات و ابهت در آثار خود بیزار بود. در سال 1863 تقریبا تمام نقاشی های این گروه توسط سالن رد شد و ناپلئون سوم امپراطور فرانسه تصمیم گرفت که نقاشی های این گروه را در یک سالن جداگانه تحت عنوان  Salon des Refusés به نمایش بگذارد. با این حال این آثار فقط شامل کارهای پیسارو و سزان شد و نمایشگاه جداگانه با واکنش خصمانه سالن پاریس و مردم همراه بود.

در نمایشگا های بعدی سالن در سال های 1865 و 1866 پیسارو تاثیرات خود را از ملبای و کورو، که از آنها به عنوان استادان خود یاد می کرد، نشان داد. اما در نمایشگاه سال 1868 وی دیگر حرفی از هنرمندان دیگر به میان نیاورد و در واقع استقلال خود را به عنوان یک نقاش اعلام کرد. این امر در آن زمان توسط منتقد هنری و نویسنده امیل زولا مورد توجه قرار گرفت:

کامی پسیارو یکی از سه یا چهار نقاش واقعی روزگار ماست… من به ندرت با تکنیکی روبرو شدم که چنین استحکامی داشته باشد.

نویسنده دیگری سبک پیسارو را اینگونه توصیف می کند:

روشنایی پالت رنگ پیسارو تمام چیزها را در هوا احاطه می کند… او بوی زمین را نقاشی می کند.

پیسارو در سی و هشت سالگی شهرت خود را به عنوان یک نقاش منظره برای رقابت با کورو و دابیگنی بدست آورد. در اواخر دهه 1860 یا اوایل دهه 1870، پیسارو مجذوب چاپ های ژاپنی Japanese prints شد، که این امر تمایل او به ترکیبات رنگی جدید را تحت تاثیر قرار داد. او این هنر را برای پسرش لوسین اینگونه توصیف می کند:

فوق العاده است… این همان چیزی است که من در هنر این مردم حیرت انگیز می بینم، هیچ چیزی از چشم آنها پنهان نمانده است، آرامش، عظمت، یک وحدت خارق العاده، درخششی نسبتا فروخورده…

ازدواج و فرزندان

در سال 1871 در کریدون با خدمتکار مادرش، جولی ولای، دختر یک باغ دار ازدواج کرد که بعدا از او صاحب هفت فرزند شد. آنها در بیرون از پاریس در پانتویز و بعدها در لووسینس زندگی می کردند. که هر دو مکان باعث الهام بخشیدن به بسیاری از نقاشی های او از جمله صحنه های زندگی روستا، رودخانه و افراد در حال کار شد. پیسارو همچنین با سایر هنرمندان گروه قبلی خود به ویژه مونه، رنوار، سزان و فردریک بازل در ارتباط بود.

سال های لندن

پیسارو پس از آغاز جنگ فرانسه و پروس Franco-Prussian War در سال 1870 به دلیل داشتن ملیت دانمارکی و عدم عضویت او در ارتش فرانسه مجبور شد خانواده خود را به نوروود روستایی در لندن منتقل کند. با این حال سبک نقاشی او که پیشروی چیزی بود که بعدها امپرسیونیسم نام گرفت، به خوبی کار نکرد. او در این مورد به دوست خود تئودور دورت Théodore Duret نوشت: ” نقاشی من به هیچ وجه گیرا نیست.”

پیسارو در لندن با فروشنده آثار هنری پاریسی دوراند روئل  Paul Durand-Ruel آشنا شد که به پسیارو در فروش آثارش تا آخر عمر کمک کرد. دوراند او را با مونه که او نیز در لندن بود مرتبط کرد. آنها هر دو کار هنرمندان بریتانیایی جان کانستبل  John Constable و جی ام دبلیو ترنر J. M. W. Turner را مشاهده کردند که آنها متقاعد کرد که سبک آنها در نقاشی در فضای باز واقعی ترین تصویر نور و جو را نشان می دهد، کاری که در استودیو حاصل نمی شود. نقاشی پیسارو با ضرب قلمو آزادانه و نواحی رنگی بسته impasto ظاهری خودجوش تر به خود گرفتند و عمق بیشتری به اثر بخشیدند.

نقاشی ها

از طریق نقاشی هایی که پیسارو در این زمان از سیدنهام Sydenham و نوروودز را در زمانی ثبت کرد که این دو روستا قبل از گسترش شهر توسط راه آهن به هم متصل شدند. یکی از بزرگترین این نقاشی ها نمایی از کلیسای سینت بارتولومیو در خیابان لاری پارک است که معمولا با نام The Avenue, Sydenham  شناخته می شود که اکنون در نشنال گالری لندن نگهداری می شود. دوازده نقاشی رنگ روغن مربوط به اقامت وی در نوروودز است که در  catalogue raisonné به چاپ رسیده است، این آثار توسط فرزند پیسارو تهیه شده است و در سال 1939 منتشر شده است.

این نقاشی ها شامل نوردوودز زیر برف، ایستگاه لین Lordship Lane Station ، نمای کاخ کرسیتال The Crystal Palace ، هاید پارک  Hyde Park، کالج دالویچ Dulwich College، تپه سیدنهام  Sydenham Hill ، کلیسای آل سینت و یک نقاشی گمشده از کلیسای سنت استفان می باشد. با بازگشت به فرانسه، پیسارو از سال 1872 تا 1884 در پانتویز  Pontoise  زندگی می کرد. در سال 1890 پیسارو دوباره به انگلستان سفر کرد و حدود ده صحنه از مرکز لندن نقاشی کرد. او دوبار دیگر هم یکی در سال 1892 و دیگری در سال 1897 به لندن بازگشت و از کیو گاردن  Kew Gardens و کیو گرین  Kew Green نقاشی کشید که نقاشی های 1892 آن شامل چندین کار رنگ روغن بود که نماهایی را از چیسویک Chiswick  و استمفورد بروک  Stamford Brook توصیف می کرد.

امپرسیونیست فرانسوی

هنگامی که پیسارو پس از جنگ به خانه خود در فرانسه بازگشت، متوجه شد از 1500 نقاشی که در طول 20 سال انجام داده است تنها 40 اثر باقی مانده است. مابقی توسط سربازان از بین رفته است، آنها اغلب از نقاشی های او به عنوان کف پوش گل و لای استفاده کرده بودند تا چکمه های خود را تمیز کنند. به نظر می رسد بسیاری از آن کارهای نابود یا گم شده، از کارهای استادانه او در شروع امپرسیونیست بوده است. آرماند سیلوستر منتقد هنری پیسارو را مخترع امپرسیونیست می داند. هر چند نقش پیسارو در شکل گیری امپرسیونیست بسیار پر رنگ بوده است که با راهنمای مونه قوت بیشتری گرفته است.

او دوستی خود را با دیگر هنرمندان امپرسیونیست گروه قبلی خود از جمله سزان، مونه، مانه، رنوار و دگا برقرار کرد. پیسارو این نظر را به گروه ابراز داشت که می خواهد جایگزینی برای سالن پاریس باشد تا گروه آنها بتوانند سبک های منحصر به فرد خود را به نمایش بگذارند. . برای اینکار او در سال 1873 به ایجاد یک مجموعه جدا به نام Société Anonyme des Artistes, Peintres, Sculpteurs et Graveurs,  که شامل 15 هنرمند بود، کمک کرد. پیسارو اولین منشور گروه را تهیه کرد و به شخصیت اصلی در ایجاد و انسجام گروه تبدیل شد. نویسنده ای خاطر نشان کرده است که پیسارو با ریش خاکستری و سن چهل و سه سال از نظر گروه “بزرگ پیرو پدر” شناخته می شد. با این وجود او به دلیل خلق و خوی جوانی و خلاقیتش توانست در شرایط برابر در کنار سایر هنرمندان کار کند. نویسنده دیگری درباره او گفته : او روح جوانی دارد که ظاهر اورا شاداب نگه می دارد.

نمایشگاه های امپرسیونیست که منتقدان را شوکه کرد

سال بعد در سال 1874 گروه اولین نمایشگاه امپرسیونیست خود را برگزار کرد، که منتقدان را (به دلیل اینکه انتظار صحنه های مذهبی و اسطوره ای و تاریخی را داشتند) شوکه و وحشت زده کرد. آنها نقاشی های امپرسیونیست را به دلایل زیر ناقص می دیدند:

  • موضوع مبتذل و عادی در نظر گرفته شد، با صحنه هایی از مردم خیابان که زندگی روزمره خود را می گذرانند. برای مثال نقاشی های پیسارو صحنه هایی از چیدمان گل آلود، کثیف و نامرتب را نشان می دهد.
  • شیوه نقاشی ها بسیار کلی است و ناتمام به نظر می رسد، خصوصا در مقایسه با سبک های کلاسیک. استفاده از قلمو قابل مشاهده توسط تمام هنرمندان، اهانت به کار هنرمندان کلاسیک می باشد که اغلب هفته ها به کار می پرداختند، برخلاف این نقاشی ها که در یک جلسه به اتمام می رسند و رنگ ها خیس و مرطوب اعمال شده اند.
  • استفاده از رنگ توسط امپرسیونیست ها به داشتن سایه با انعکاس نوری که توسط اشیا احاطه شده بودند، متکی بود.

سبکی انقلابی

پیسارو پنج نقاشی خود را ( که همه منظره بودند) در نمایشگاه ارائه داد و امیل زولا نویسنده معروف فرانسوی کار آنان را ستایش کرد. با این حال در نمایشگاه 1876 امپرسیونیسم منتقد هنری آلبرت ولف انتقاد خود را اینگونه مطرح کرد:

سعی کنید به آقای پیسارو بفهمانید که درختان بنفش نیستند و آسمان رنگ کره نیست !

از طرف دیگر روزنامه نگار و منتقد هنری اکتاو  Octave Mirbeau میربو می نویسد : “کامی پیسارو با استفاده از روش های احیا شده ای که به آنها نقاشی داده است انقلابی به پا کرده است.” به گفته رووالد، پیسارو نگرشی ساده تر و طبیعی تر از سایر هنرمندان داشته است. او می نویسد:

او دهقانان را بدون هیچ آلایشی همانگونه که در زندگیشان هستند نمایش می دهد، به همین دلیل سبک او جنبه های عینی زندگی معاصر را نشان می دهد.

در سال های بعد، سزان نیز این دوره را به خاطر آورد و از پیسارو به عنوان اولین امپرسیونیست نام برد. در سال 1906، چند سال بعد از مرگ پیسارو سزان که در آن زمان 67 ساله بود و الگوی نسل جدید هنرمندان بود، نمایشگاه خود را با عنوان پل سزان شاگرد پیسارو دین خود به پیسارو را ادا کرد.

پیسارو، دگا و مری کاسات امپرسیونیست آمریکایی در اواخر دهه 1870 ژورنالی از چاپ های آثار خود تدارک دیدند، پروژه ای که با عقب نشینی دگا به جایی نرسید. مورخ هنری و نوه بزرگ پیسارو، یوآخیم خاطر نشان می کند که آنها به سالن های پاریس بی اعتنا بودند و از نمایش آثار خود در آنجا امتناع می کردند. آنها با هم یک تفاهم نامه علیه سالن تدارک دیدند و از طریق مکاتبات بعدی آنها مشخص شد که آرمان آنها مبتنی بر خویشتنداری اخلاقی و نگرانی های زیبایی شناختی بود.

کاسات سال ها قبل با دگا  و پیسارو دوست بود که به گروه تازه تاسیس امپرسیونیست فرانسوی پیسارو پیوست و فرصت های نمایش در ایالات متحده را رها کرد. سالن اغلب با او و پیسارو به عنوان “دو خارجی” رفتار می شد زیار هیچکدام فرانسوی نبودند و یا شهروند فرانسه نبودند. با این حال، او با هدف ترویج امپرسیونیسم اخراج شد و انتظار می کشید که با دوستان امپرسیونیسم جدید خود نمایشگاه برگزار کند. پیسارو در اواخر 1890 شروع به فاصله گرفتن از امپرسیونیست ها کرد و گاهی اوقات از دگا اجتناب می کرد، زیرا او قدرت دفاع از خود در برابر زبان تند و تیز او را نداشت. در عوض، او ترجیح داد با پیسارو که انسانی متشخص بود همراه باشد که میتوانست با او صادقانه و صریح درباره هنر صحبت کند. او یکبار از او به عنوان استاد یاد کرده بود که می توانست سنگ ها را همانجوری که هست توصیف کند.

دوره نئو امپرسیونیسم

در دهه 1880، پیسارو شروع به کشف مضامین و روش های جدید نقاشی کرد تا از آنچه احساس منجلاب هنر بود، بیرون بیاید. در نتیجه، پیسارو با نقاشی از زندگی مردم کشور، که در جوانی در ونزوئلا انجام داده بود، به مضامین قبلی خود بازگشت. دگا موضوعات پیسارو را “دهقانانی که برای تامین زندگی خود کار می کنند” توصیف کرد. با این حال، این دوره همچنین به دلیل خروج پیسارو از جنبش، پایان دوره امپرسیونیسم را رقم زد. همانطور که یوآخیم پیسارو اشاره می کند:

هنگامی که چنین امپرسیونیست سرسختی مانند پیسارو به امپرسیونیسم پشت کرد، آشکار شد که امپرسیونیسم شانس زنده ماندن ندارد…

هدف پیسارو در این دوره این بود که بدون ایده آل ساختن زندگی آنها، با آموزش مردم با نقاشی مردم در محل کار یا خانه در محیط های واقع بینانه، کمک کند. پیر آگوست رنوار، در سال 1882، در تلاش برای به تصویر کشیدن “انسان عادی” از کارهای پیسارو به عنوان انقلابی نام برد. خود پیسارو از هنر خود برای تبلیغ صریح هر نوع پیام سیاسی استفاده نکرد، با این حال، گرچه اراده وی برای نقاشی موضوعات فروتنانه توسط مشتریان طبقه مرفه وی دیده و خریداری می شد. او همچنین شروع به نقاشی با یک براش آغشته به رنگ کرد.

تحصیل با سورا و سینیاک

در سال 1885 او با ژرژ سورا و پائل سینیاک ملاقات کرد، هر دو با استفاده از تکه های بسیار کمی از رنگ به یک تئوری علمی تر در مورد رنگ در نقاشی رسیدند تا خطای حسی رنگ ها و سایه ها را از دور مشاهده کنند. پیسارو سپس سال های 1885 تا 1888 را با تمرین این تکنیک زمانبر و پرزحمت که به آن پوینتیلیسم گفته می شود، گذراند. این نقاشی ها به وضوح با آثار امپرسیونیست وی تفاوت دارد و در نمایشگاه امپرسیونیست 1886 به نمایش درآمد، اما در بخش جداگانه ای همراه با آثار سورا، سینیاک و پسرش لوسین.

هر چند آثار استثنائی در نمایشگاه درنظر گرفته شد، یوآخیم پیسارو خاطر نشان می کند که تقریبا هر داوری که درباره کارهای پیسارو اظهار نظر می کند توانایی خارق العاده او را در تغییر هنر، تجدید نظر در موقعیت و چالش های جدید ذکر می کند. منتقدی نوشته است:

صحبت از کامی پیسارو دشوار است…آنچه در اینجا داریم یک مبارز است، استادی که بطور مداوم رشد می کند و با شجاعت با نظریه های جدید سازگار می شود.

پیسارو شکل جدید هنر را به عنوان مرحله ای در راهپیمایی منطقی امپرسیونیسم تشریح کرد اما در این نگرش در میان دیگر امپرسیونیست ها تنها بود. یوآخیم پیسارو اظهار داشت که پیسارو بدین ترتیب تنها هنرمندی شد که از امپرسیونیسم به نئو امپرسیونیسم روی آورد. در سال 1884 فروشنده آثار هنری تئو ونگوگ از پیسارو پرسید که آیا می خواهد برادر بزرگتر خود ونسان را به عنوان دستیارش قبول کند. لوسین پیشارو نوشت که پدرش تحت تاثیر کارهای ونگوگ قرار گرفته و قدرت این هنرمند جوان 23 ساله را می ستود. لوسین خاطر نشان می کند که گرچه ونگوگ هرگز به او گوش نمی کرد، اما پیسارو روش های مختلف یافتن و بیان نور و رنگ را برای او توضیح می داد، ایده هایی که بعدا در نقاشی های خود استفاده کرد.

رهایی نئوامپرسیونیسم

سرانجام پیسارو با ادعای ساختگی بودن روش خود، نئوامپرسیونیسم را کنار گذاشت، او در نامه ای به یکی از دوستان خود توضیح می دهد:

چهار سال است که این روش را امتحان کرده ام و حالا آنرا کنار گذاشتم… دیگر نیم توانم خود را یک نئوامپرسیونیسم بدانم. صادق بودن احساسات در زندگی همراه با حرکت غیرممکن است، وفادار ماندن به تاثیرات شگرف و تصادفی طبیعت غیرممکن است، غیرممکن است که این موضوعات تاثرات فردی به نقاشی من بدهد، بنابراین مجبور هستم از آن دست بکشم.

با این حال پس از بازگشت به سبک قبلی خود کارهای او به گفته رولد ظریف تر و محکم تر شده بود… به این ترتیب پیسارو با تسلط بیشتر به کهنسالی رسید. اما این تغییر به مشکلات مالی مستمر پیسارو در 60 سالگی او افزود. یوآخیم پیسارو می نویسد:

سرسختی وی برای انجام و ادامه کار همراه با عدم ترس از عواقب آن تصمیمی سبک شناختی برای او بود. به علاوه کار او به قدری قوی بود که روحیه او را تقویت کرده و توان ادامه راه را به او می داد.

معاصران امپرسیونیست او، با این وجود همچنان استقلال او را علامت صداقت می دانستند و برای راهنمایی نزد او می آمدند.

سال های پایانی

در سال های پایانی عمر، پیسارو از عفونت مکرر چشم رنج می برد که مانع از این می شد که او در فضای باز (البته به جز در هوای گرم) کار کند. در نتیجه این ناتوانی، وی از پشت پنجره های هتل شروع به نقاشی کرد. او معمولا اتاق های بالاتر هتل را انتخاب می کرد که از دید وسیع تری برخوردار باشد. او به شمال فرانسه نقل مکان کرد و از هتل های روئن، پاریس، لو هاور و دیپ نقاشی کشید و در بازدیدش از لندن همین کار را ادامه داد. پیسارو در 13 نوامبر 1903 در پاریس درگذشت و در قبرستان Père Lachaise Cemetery  به خاک سپرده شد.

میراث و شهرت پیسارو

در طول دوره ای که پیسارو کار می کرد آرماند سیلوستر منتقد هنری درباره او گفته است: “پیسارو واقعی ترین و ساده ترین عضو گروه امپرسیونیست است.” آثار او همچنین توسط مورخ هنر، دایان کلدر اینگونه توصیف شده است: “همان آرامش، صداقت و دوام است که شخصیت او را از بقیه متمایز می کند.” وی می افزاید: ” هیچ عضوی از گروه اقدامی برای حل و فصل اختلافات انجام نداد و هیچ کسی (غیر از پیسارو) مبلغ بیشتری برای نقاشی جدید نبود.”

به گفته پسر پیسارو، لوسین، پدرش از سال 1872 به طور منظم با سزان نقاشی می کشید. او یادآوری می کند که سزان برای پیوستن به پیسارو چند مایل پیاده روی می کرده است تا به پانتویز برسد. در حالی که آنها در طول کار خود ایده های مشترکی داشتند، سزان جوان می خواست از دید پیسارو مناظر و شهرها را نقاشی کند چراکه او مناظر پیسارو را از دهه 1860 تحسین می کرد. سزان، گرچه تنها 9 سال از پیسارو کوچکتر بود، او را پدر خود می دانست مردی برای مشورت و کمی شبیه خدا !

لوسین پیسارو می نویسد: ” او معلمی باشکوه که هرگز شخصیت خود را به مردمک چشم تقلیل نمی داد.” گوگن که شاگرد پیسارو بود از او به عنوان نیرویی که هنرمندان آینده باید از او الهام بگیرند، یاد می کند. موئرخ هنر دایان کلدر خاطر نشان می کند پیسارو بود که گوگن را در آن زمان که دلال بورس بود و قصد داشت نقاش شود به دگا و سزان معرفی کرد. گوگن در سال 1902 قبل از مرگ پیسارو به یکی از دوستانش نوشت: ” اگر کلیت کارهای پیسارو را مشاهده کنیم، در آنجا متوجه می شویم، با وجود نوسانات، نه تنها یک اراده هنری شدید که هرگز از بین نمی رود، بلکه یک هنر اصیل ارائه می دهد… او یکی از استادان من بود و تاثیر او برمن را انکار نمی کنم.” مری کاسات امپرسیونیست آمریکایی که در برهه ای برای تحصیل هنر در پاریس زندگی می کرد و به گروه امپرسیونیست ها پیوست می گوید : ” چنان استادی است که می توانست به سنگ ها بیاموزد که چگونه نقاشی بکشند.” درک والکات نویسنده و دانشمند کارائیب شعر سگ شکاری را براساس زندگی پیسارو سروده است.

ترجمه و گردآوری : نیما نعمانی

تهیه شده توسط آرت اکو

Leave a Comment

Your email address will not be published.